Samstag, 27. August 2016

من یارسانیم، سکوتم حکم زنده ماندنم است نه زنگی راحت

من یارسانیم، سکوتم حکم زنده ماندنم است نه زنگی راحت



من یارسانیم، آوارگی مرا بهتر از هموطنان وهم زبانانم می شناسد. نامی به درازای تاریخ دارم اما خاموش و فراموش شده ام. نه فریادی برایم مانده و نه جایی برای امید، نه در آینده روزنه ی روشنی می بینم و نه در گذشته جایی برای برگشت ، حکایت عجیبی است که دامانم را گرفته ، از آب و خاک خود رانده شده و از اینجا مانده، نه راه پس دارم و نه راه پیش. در سرزمینم تنها جرم من انسان ماندن و دم از انسانیت زدن بود نه مثل دیگران شمشیر به دست اعتقاداتم را بر کسی تحمیل کردم و نه مثل بغال بر منبر رفته و باورهایم را بر کسی عرضه داشتم و بر این باور بودم که انسانیت فراتر از خدا ، دین ، پیشوا و ……می باشد ،آری جرم من و دیگر هم کیشانم این بود ، جرمی که اینجا باور کردنش برایشان غیر ممکن است.





شاید اکنون بر سرم بمب و موشک نریزد و یا اینکه خانه ام زیر زنجیرهای تانک تخریب نشود اما من بمب و موشک بر سرم بارید و دم نزدم ، خانه ام تخریب شد از نو ساختمش ،من بزرگ شده آوارگیم ، فشنگ ، پوکه و توپ آلات اسباب بازیم بود .


 درد ما ، درد جنگ نیست درد مرگ انسانیت است شاید برتنم جای گلوله و ترکش نباشد اما زخمهای عمیقتری از شمشیرهای 1400 سال پیش تا اکنون بر روح و روانم نقش بسته است ، کسانی که دیروز با شمشیر به جانم افتاده بودند امروز با خودکار زخمهای بسا عمیقتر برتنم بر جایی گذاشتند. 







 آری درد من بمباران افکارهای و عقاید اسلامی است که گلویم را فشرده است ، اگر دم بزنم طناب دار گلویم را بیشتر می فشارد و اگر ساکت بشینم بغض گلویم را می فشارد و برای زنده ماندن مهرو  دوستی و برابری داریم می سوزیم و می سازیم . لب هاب بسته ای ما دلیل بر زندگی بی مشکل و پر از امنیت و آسایش نیست ، کاش میفهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست گاهی سکوت یعنی “امــــا” یعنی “اگــــــر” یعنی هزار و یک دلیل که ” دل “میترســــد بلند بگوید دیـــــگر احتیاط لازم نیست .سکوت ما نفهمی طرف مقابل را فریاد می زند فریادی که اشتباهی تعبیر می شود سکوت ما حکم زنده ماندن ماست . اکنون که من اینجایم می توانم فریاد بزنم ” احتیاط لازم نیست” اما یک فریاد و میلیونها سکوت که اشتباه تعبیر شده است کار را صد چندان سخت می کند برای کسی که می خواهد برای آینده من و دیگر هم کیشانم تصمیم بگیرد.


آقا و یا خانومی که قرار است برای من و یا دیگر یارسانیهای رانده شده از وطن خود تصمیم گیری کنید ، من نه مترجم می خواهم و نه تایپست ، نه بازپرس می خواهم و نه وکیل ، که ساعتها مرا در گذشته ام به دنبال دروغی بچرخاند ، من فقط به کسی نیاز دارم که بتواند نگاه پر از درد ، رنج و زجرم را بخواند . من نیامده ام که تنها از خود دفاع کنم ، من مدافع نسل آینده ام هستم که می خواهم انسانیت در آنها زنده بماند ، من نماینده نسل های بعد از خودم هستم.


آقا و یا خانوم محترم تو تنها، برای من تصمیم نمی گیرید بلکه برای نسل آینده ام هم تصمیم گیرنده هستید . اکنون از مترجم نگاهم بخواهید که در اعماق نگاه بخواند که چطور می خواهند به من بقولانند که نجس هستم ، چطور می خواهند به من بقبولانند که کافر هستم ، چطور بقبولانند که از هم نوع و هموطنم در درجه پایین تری قرار دارم ، چطور به دیگران بقبولانند که هر جا پا می گزارم تا هفت متر زیر پایم نجس است ، چطور می خواهندبه دیگران بقبولانند که دست دادن با من یارسانی خلاف شرع است وباید طهارت کرد. عمیق تر بنگر به آنچه که بر سر ما آمده است ، بنگر که چگونه در قانونشان ریختن خون من غیر مسلمان حلال است، بنگر به تمامی تعبیض ها ، به تمامی توهین ها ، به تمامی زجرها و فشارها. اکنون عمیق بنگر و بخوان سرگذشت کسانی که لب باز کردند ، آیا تونستید ببینید دلیل سکوت هزاران یارسانی ، بریدن زبان های بود که کرامت انسانی را فریاد زدند. 


من از سرزمینی آمده ام که دروغ حاکمانش مصلحت نظام است ، دزدی بین حاکمانش به رقابت تبدیل شده است و گرفتن جان غیر مسلمان و هر آنکس که رفتار و گفتارش به اسلام ضرر برساند ، افتخار است.


آقا و یا خانومی که رو به روی من نشسته اید با هر پلک زدن چشمان من برگ تلخ دیگری از زندگی پر از فشار و زجر ورق می خورد . اگر جان خیلی از یارسانی های که به شما پناه آورده است به دید شما در خطر نبوده است اما مطمئن باشید جان انسانیت نسلی در خطر است. مرگ یک رویداد طبیعی است امروز و یا فردا ، اینجا و یا هر جای دیگر ممکن است رخ دهد اما مرگ انسانیت می تواند تا ابدیت منجر به مرگ بشریت شود. اکنون عاجزانه از شما تقاضا دارم که بنگرید و قضاوت کنید ، نه برای من و نه برای نسل آینده ای من، بلکه برای زنده ماندن انسانیت و کرامت انسانی 


تصمیم بگیرید.






سیروس سنجابی

Freitag, 17. Juni 2016

یاد و خاطره‌ی زنده‌یاد خاڵو عزیزمراد مهرابی را گرامی بداریم


یاد و خاطره‌ی زنده‌یاد خاڵو عزیزمراد مهرابی را گرامی بداریم


تاریخ یارسان مملو از اسم و رسم انسانهای بزرگی است، که‌ بدلیل عدم وجود فرهنگ نوشتاری تاثیرات و مبارزات آنها برای نسلهای بعدی اگر ناشناخته‌ نمانده‌ باشند، حتما زوایای زیادی از زندگی این راد مردان تاریخ ما با انقراض نسلی در هاله‌ای از ابهام باقی پیچیده‌ میشود. اما تاریخ و موقعیت فعلی بما حکم میکند که‌ در گردآوری، خاطرات زندگینامه‌ و مبارزات انسانهای بزرگ این جامعه‌ تلاش کنیم، و زحماتی که‌ متحمل شده‌اند راارج نهاده‌ و پاس بداریم. یکی از آن مردان بزرگ تاریخ چند دهه‌ی اخیر یارسان خالو عزیزمراد مهرابی از عشیره‌ی بزرگ بازگیر هستند، که‌ چند سال پیش بدرود حیات گفتند.

27 سال پیش، وقتی آوارگان مقاومت یارسانی مجبور به‌ زندگی در اردوگاههای پناهندگی در عراق شدند، شادروان خاڵو عزیزمراد را میان سران عشایر دیدم، که‌ در تلاش بودند تا مسیر زندگی آوارگان را بشیوه‌ای تغییر دهند. اما تلاش ریشسفیدان، و رهبران عشایر یارسانی بثمر ننشست و آنها نتوانستند مسیر تاریخ و سرنوشت تلخی را که‌ در انتظار ما بود تغییر دهند. در خلال کوچ اجباری به‌ بیابانهای جنوب عراق، مردم یارسان نیز به‌ جهنم التاش تبعید شدند، و محکوم به‌ تحمل یکی از تلخترین فاجعه‌های انسانی در سده‌ بیستم گردیدند. قبل از کوچ جنب و جوش یارسانیان برای ایجاد جنبش مقاومت در اردوگاههای دوره‌ و ناحیه‌، و بقیه‌ی جاها که‌ مردم هنوز زندگی چادرنشینی و دامداری را رها نکرده‌ بودند، عشیره‌ و اقوام مرحوم خاڵو عزیزمراد نیز جزء این گروه‌ از آوارگان بودند. اما بدنبال همراهی آنها با جنبش یارسانی که‌ علیه‌ سردار جاف شکل گرفته‌ بود، آنها نیز به‌ اردوگاه‌ التاش فرستاده‌ شدند. در اوج سرگردانی و نبودن هیچ امکان زندگی در آن بیابان ریشسفیدان و سران عشایر مدام در تلاش بودند که‌ وضعیت را برای مردم قابل قبولتر سازند. هنوز این تلاشها به‌ انجام نرسیده‌ بودند که‌ مرگ دلخراش مرحوم کریم عباسی، فعال خستگی ناپذیر یارسانی، و از اعضا هیئت مذاکره‌ کننده‌ با حدکا در هورامان، مردم یارسان را در غم و اندوهی بسیار فروبرد. در گرمای طاقت فرسای بیابانهای جنوب عراق، جنازه‌ی شادروان کریم بر دوش مردم یارسان تا گورستانی در امتداد محل اردوگاه‌ حمل گردید، و در میان غم و اندوه‌ بیکران یارسانیان به‌ خاک سپرده‌ شد. من در آن زمان که‌ مرحوم کریم را در جریان شکل دادن به‌ هسته‌های اولیه‌ جنبش مقاومت میشناختم، برای تقدیر از زحمات و فداکاریهای این فرزند شایسته‌ یارسانی متنی تهیه‌ کردم، و بعد از مراسم خاکسپاری بر سر مزار او برای حاضرین قرائت نمودم. بعد از اتمام متن کسی از دست بر شانه‌ام گذاشت، و باصدایی که‌ با گریه‌ و بغض در گلو در هم آمیخته‌ بود، گفت آفرین پسرم و سپس مرا بغل کرد و بوسید. من در میان بازوان بزرگ او سرم را بر سینه‌اش گذاشتم. هیکل بسیار رعنا و تنومند و مردانه‌ این پیرمرد مرا مجذوب خود کرد، بطوریکه‌ هنوز گرمی آن بغل کردن را میتوانم حس بکنم. بوسه‌ای که‌ بر صورتم زد، و سبیلهای سفید و بسیار زیبایش، صدای رسا و دلنوازش مرا در مقابل یک انسان بزرگ در حالت بهت و عدم تکلم نگه‌ داشته‌ بود. این مرد بزرگ کسی بجز خاڵو عزیزمراد که‌ بعدها به‌ بهترین دوست، و مهربانترین پدر برایم تبدیل شد کسی نبود. صدای رسا، و سخنان شیرین او در وصف شخصیت کریم مرا بیشتر مجذوب نمود، چون من کسی در آن سن و سال از مردم خودمان را نمیشناختم که‌ چنان شیوا و با محتوا در چنین مناسبتی صحبت کند. بهرحال دوستی ما از آنروز ببعد شروع شد، و در هر جمعی من از پشتیبانی و همفکری ایشان برخوردار بودم. شرایط بسیار دشوار زندگی در اردوگاه‌ عرصه‌ی زندگی را بر مردم تنگ کرده‌ بود که‌ طرح بازگشت مرحله‌ای به‌ نماینده‌ی جنبش مقاومت در کردستان داده‌ شد، مرحوم خاڵو عزیزمراد با تمام وجود خود تلاش کرد تا توازنی حفظ بوجود بیاید و تمام یارسانیان بشیوه‌ای در این طرح خود را شریک بدانند. اما بدنبال شکست طرح و ادامه‌ی مبارزات یارسانی من مجبور به‌ انتخاب زندگی پێشمرگایه‌تی شدم، و گاه‌ بیگاه‌ به‌ خاڵو عزیزمراد نامه‌ مینوشتم، و از تغییر و تحولات پیش آمده‌ او را با اطلاع مینمودم، و ایشان نیز مرا در جریان بحثها و روشنگریهایی میگذاشت که‌ در اردوگاه‌ در دفاع از جنبش و مبارزات پیشمه‌رگانه‌ در کردستان انجام میداد. بعد از انحلال جنبش مقاومت من به‌ تشکیلات کومله‌ پیوستم و در آموزشگاه‌ مرکزی در حال فراگیری آموزشهای سیاس و نظامی بودم، که‌ شهید صحبت الله‌ فرزند خاڵو عزیزمراد را که‌ در آموزشگاه‌ حزب دمکرات که‌ دوره‌ کادر درمانی را میگذراند ملاقات کردم، با توجه‌ رابطه‌ی نزدیک که‌ با خانواده‌ی ایشان داشتم، احساس آرامش عجیبی به‌ هردوی ما دست داد، خلاصه‌ او را برای نهار به‌ مقر آموزشگاه‌ دعوت کردم، و بدون توجه‌ بدیگر رفقا، با هم سرگرم صحبت کردن از مراحل آموزشی و تجاربمان بودیم و بدینصورت روابط ما شکل منظمتری بخود گرفت و تا پایان دوره‌ی آموزشی شهید صحبت تقریبا هر هفته‌ همدیگر را ملاقات میکردیم. او پس از پایان دوره‌ به‌ نیروی دالهو حدکا منتقل شد، و من نیز بعد از مدتی به‌ منطقه‌ بازگشتم. در منطقه‌ نیز شهید بهمن پسر خواهر خاڵو عزیزمراد را نیز ملاقات کردم که‌ از مدتها پیش همدیگر را میشناختیم و رابطه‌ای بسیار صمیمی با هم داشتیم. بهرحال رابطه‌ی بسیار گرم و صمیمانه‌ بود، بطوریکه‌ علیرغم اختلافات حدکا و کومله‌ در آنزمان ما هیچ گاه‌ رابطه‌مان را قطع نکردیم، و حتی بعضی اوقات سهم غذا را میگرفتیم و در کنار چشمه‌ی با هم میخوردیم. بعد از مدتی من بدلیل مشکلات شخصی و خانواده‌گی مجبور به‌ زندگی اردوگانشینی شدم. در این مدت دچار نوعی از احساس تنهایی فکری شدید شده‌ بودم، چون کمتر کسی از دوستانم در اردوگاه‌ محل زندگی من وجود داشتند در این گیرودار، بازهم خاڵو عزیزمراد بدادم رسید و با نامه‌نگاری همصحبتی قابل اعتماد را یافتم.

خاڵو عزیزمراد با آنکه‌ سن و سالی از او گذشته‌ بود، اما مثل یک نوجوان در خواندن و نوشتن پر انرژی بود، با تما وجود در پی یادگیری در رابطه‌ با مسائل گوناگون و ایدئولوژیهای سیاسی گام بر میداشت، من از بحث و تبادل نظر با او احساس غرور و آرامش میکردم، هر مسافری که‌ از رمادی برمیگشت، نامه‌ای پیچیده‌ در نوار چسب از خالو عزیزمران برایم میاورد، گویی گرانبهاترین هدیه‌ را برایم فرستاده‌ بود، با عجله‌ با هر وسیله‌ای چسب نامه‌ را پاره‌ میکردم و سپس مشغول خواندن میشدم. نامه‌ها با محتوا و با خطی زیبا و شکسته‌ بسبک قدیم نوشته‌ شده‌ بودند، از هردری سخنی داشت. استدلالها با اشعار شعرای کرد و فارس همراه‌ بودند، و خواندن هر نامه‌ای برایم چنان دلپذیر بود که‌ گاها چند روز بعد هم دوباره‌آن را مطالعه‌ میکردم. این نامه‌ نگاری نوعی همفکری و اشتراکات فکری در ما ایجاد کرده‌ بود، بطوریکه‌ در اغلب مواقع با بدون صحبت قبلی هم همنظر میبودیم. افکار انسانی و آزادیخواهانه‌ی پدر سبب شده‌ بود که‌ نه‌ تنها پسر بلکه‌ بسیاری از افراد و اقوام خود خاڵو عزیزمراد به‌ کار پیشمه‌رگایه‌تی روی بیاورند. در آنسالها فشار نظامی رژیم بر نیروی پیشمرگه‌ بسیار سنگین بود، در همه‌ جا تلفات و کشتار پیشمرگه‌ چه‌ در حین عملیات و چه‌ در هنگام عبور از میادین مین افزایش یافته‌ بود.

در چنین گیروداری بود، که‌ خبر شهادت شهید صحبت الله‌ مهرابی فرزند خاڵو عزیزمراد در همه‌ جا پیچید، و خانواده‌ی اقوام و آشنایان در سوگ و عزا فرو رفتند. بعد از چند روز شیوه‌ن و سوگواری بلاخره‌ جامه‌ی خونین و گلوله‌ خورده‌ صحبت الله‌ همراه‌ با لوازم شخصی اش که‌ تنها یک رادیو با امواج کوتاه‌ و یک جامانه‌ بود بدست ما در اردوگاه‌ ده‌وره‌ رسید. چند از تن سران اردوگاه‌، و افراد با نفوذ یارسانی به‌ احترام خانواده‌ و رسم و رسوم یارسانی که‌ من نیز همراه‌ آنها بودم جامه‌ی آغشته‌ بخون صحبت الله‌ را بطرف اردوگاه‌ رمادی حمل کردیم. روزی بسیار ناگوار، پر از درد و حسرت، بسیار جانکاه‌ بود. چون هرگاه‌ خالو عزیزمراد را ملاقات میکردم، لبخندهای پدرانه‌ی او مرا قوت قلب بیشتری میداد، میهمانوازی و بحثهای بسیار زیبایش، که‌ گاها با شعری یا سرگذشتی همراه‌ بود چنان راحتی را بمن میداد که‌ طبیعت خجولم از یادم میرفت، اما اینبار دیگر از آنگونه‌ استقبالهای پر از شادی انتظاری نمیرفت. بعد از رسیدن به‌ اردوگاه‌ و عبور از در ورودی اردوگاه‌ بطرف خانه‌ح شهید براه‌ افتادیم. مردم زیادی در اطراف خانه‌ی ایشان گروه‌ گروه‌ ایستاده‌ بودند، و انتظار ورود ما را میکشیدند. افراد مسن تر جلو افتادند، و با استقبال باوکه‌ڕو، براڕو خانواده‌ و خویشاوندان شهید صحبت سکوت شکست شد. با ورود با حیاط هیکل درشت و تنومند خاڵو عه‌زیزمراد در میان مردم براحتی قابل رۆیت بود. سبیلهای سفید، صورت فراخ و چشـمهای بسیار زیبایش در اشک دور میزدند، اما صدای او هنوز مردانه‌ و عادی بنظر میرسید، که‌ از مردم میخواست آرام باشند، گریه‌ نکنند، خواهش میکرد، و دست مردم را میگرفت که‌ بر سر و صورت خود میزدند. در این لحظه‌ی بسیار سخت او همچنان با استقامت و با اراده‌ای تحسین انگیز ایستاده‌ بود. تا اینکه‌ بسته‌ی لباسهای آغشته‌ به‌ خون را به‌ او تحویل دادند. لحظه‌ای به‌ آن نگریست، سپس بسته‌ را بقصد بوسیدن بصورت چسباند، بدون صدا گریست، اما گویی نیرویی عظیمتر از غم و اندوه‌ به‌ او چیره‌ شد، در حالیکه‌ درد جانکاه‌ از دست دادن صحبت الله‌ او را تا مغز استخوان سوزانده‌ بود، دانه‌های اشک همچون قطرات بارانی سیل آسا از گونه‌هایش فرو میریخت، اما از درد و افتخار، افتخار پدر یک شهید کردستانی بودن را برگزید، با آنکه‌ اشکها سیلاب وار فرود میامدند، نعره‌ زد عزیزان مگر نمیدانید صحبت مرگ در دامن سرزمین مادرش کردستان را بر زندگی در این بیابان ترجیح داد؟ مگر نمیدانید او راهش را خودش داوطلبانه‌ انتخاب کرد؟ آیا این افتخار گریه‌ دارد؟ سپس دوباره‌ لباسهای خونین را بوسید و گفت به‌ مادر صحبت بدهید تا سجده‌ کند. با این همه‌ سال هنوز صدای رسا و پیروزمند او در گوشها طنین افکن است. با سربلندی مرگ فرزندی دلبند را پذیرفت، و سربلند مجمواعه‌ای جوان را که‌ در کنار او ایستاده‌ بودند، و همه‌ از رفقا و هم سن و سالان صحبت الله‌ بودند در بغل گرفت و گفت هرکدام شما صحبت هستید عزیزان صحبت نمیمیرد چون کردستان مردنی نیست. این صحنه‌ی دلخراش همچون صحنه‌ای از یک فیلم غم انگیز با شیوه‌ن و زاری زنانی که‌ مادر صحبت الله‌ را در سوگش همراهی میکردند، تکمیلتر میشد، صدای شیوا و رسای زنانی که‌ با سرودن اشعار حماسی زخم از دست داد صحبت الله‌ چندین باره‌ دردناکتر میکردند، وکمتر کسی بود که‌ بتواند جلو فروغلتیدن اشکی بر گونه‌های خویش بشود.

بهر حال به‌ اصرار خاڵو عزیزمراد و دیگر بازماندگان مردم سوگوار به‌ اطاق پذیرایی رهنمون شدند، و در آنجا از زحمات و همدردیشان با کلمات شیوا و حماسی توسط خاڵو عزیزمراد و دیگر وابستگان قدردانی شد، و بحثهای سیاسی و حماسی برای آسانتر کردن درد از دست رفتن صحبت الله‌ شروع شد. بعد از اینواقع خاڵو عزیزمراد به‌ یک اسطوره‌ برای همه‌ی جوانان و روشنفکران یارسانی و غیر یارسانی تبدیل شد. و نفوذ شگفت انگیزی در میان جوانان داشت. با آنکه‌ به‌ نسلی دیگر تعلق داشت اما مورد اعتماد جوانان بود، با سلطنت طلبان خودی، و ملاهای مغز شسته‌ی اردوگاه‌ نیز دائما در جدال بود، تا به‌ آنها ثابت کند، که‌ راه‌ آزادمنشی در گرو اندیشه‌ت نو است. در این میان نقش بسیار مثبتی در ایجاد پیوندهای دوستی میان مردم و جوانان اهل سنت با مردم یارسانی ایفا نمود. با نفوذی که‌ در بین هواداران حدکا در اردوگاه‌ داشت توانست دهها حادثه‌ی خونین را که‌ با‌ تحریک ملایان بر علیه‌ مردم یارسان تدارک دیده‌ شده‌ بود نقش بر آب کند. این شخصیت بزرگ و انسانی که‌ جامعه‌ی یارسان در دامن خود پرورده‌ بود، تمام زندگیش را وقف یادگیری، مطالعه‌ و روشنگری و دفاع از حق نموده‌ بود. در هر مجلسی نیز که‌ حضور میافت، سخنش از حق و دررابطه‌ با واقعیاتی بود که‌ دیگران از درک آن عاجز بودند.

بدنبال حمله‌ی صدام به‌ کویت، و وخیمتر شدن اوضاع، شرایط زندگی مردم یارسان نیز دستخوش تغییراتی گردید،‌ فشارهای جانبی ملایان بیشتر شده‌ بود، و از طرفی نیز تلاش برای خروج از عراق به‌ یک خواست عمومی تبدیل شده‌ بود. من که‌ در اردوگاه‌ حله‌ بودم همراه‌ خانواده‌ پس از دست دادن تمام وسائل و مدارکمان در جریان حمله‌ مشترک سپاه‌ پاسداران جهموری اسلامی و شیعیان عراقی به‌ کمپ ما ناچارا به‌ رمادی بازگشتیم. در خانه‌ی یکی از اقوام مستقر شدیم، خاڵو عزیزمراد باز ما را تنها نگذاشت، و با حضور در کنار ما سبب دلگرمی ما گردید. در این گیرودار بود، که‌ در جریان بحثها توافق کردیم بر روی پروژه‌ی مشترک در رابطه‌ با شرایط مردم یارسان در اردوگای کاری انجام بدهیم. پس از بحث و بررسی یک طرح تهیه‌ نمودیم که‌ بر طبق آن سازمانهای سیاسی کردی مردم یارسان را به‌عنوان یک اقلیت دینی میبایستی تائید کنند، تا مردم بتوانند بر این مبنا از طریق یوان و صلیب تقاضای پناهندگی بکنند. بعد از نوشتن و اتمام طرح قرار شد، خاڵو عزیزمراد اول با توجه‌ به‌ رابطه‌اش با دفتر سیاسی حزب دمکرات، آن طرح به‌ امضاء دفترسیاسی حدکا برساند، و سپس من همان طرح را برای امضاء و تایید نزد کومه‌له‌ ببرم. با آنکه‌ از نظر مالی همه‌ در تنگنا بودیم، اما خاڵو عزیزمراد با ریش سفید و حتی تنگدستی راه‌ دفتر سیاسی حدکا را در پیش گرفت، و بعد از 2 هفته‌ طرح بدون امضا را با ناامیدی بازگرداند. حدکا از امضاء طرح سرباز زده‌ بود، اما وعده‌ داده‌ بودند خود مسئله‌ی مردم یارسان را پیگیری کنند. وقتی طرح با وساطت فردی شایسته‌ و با نفوذ چون خالو عزیزمراد بدون امضاء مانده‌ بود، من دیگر اقدام به‌ تحویل آن به‌ کومه‌له‌ نکردم. از آن لحظه‌ برای ما ثابت شد، که‌ هیچ کس بفکر ما نیست اگر خود اینکار را انجام ندهیم. با وخیمتر شدن اوضاع من مجبور شدم به‌ ترکیه‌ فرار کنم، و خالو عزیزمراد را تا چند سال بعد نبینم، اما در هر فرصتی با هم نامه‌نگاریهایمان را ادامه‌ میدادیم. مدتی پس از رسید به‌ نروژ نگذشته‌ بود، که‌ خبر اعدام شهید بهمن را شنیدم. که‌ بسیار مرا اندوهگین نمود، چون او را همچون یک برادر دوست داشتم، و او از اولین دوستان دوره‌ نوجوانی در آوارگی بود، و همچنین کسی بود، که‌ مرا با عشیره‌ی بازگیر آشنا کرد. عشیره‌ی بازگیر مردمی خونگرم، با ادب و دوست داشتنی هستند، که‌ متاسفانه‌ در جریان مبارزات ملی فرزندان بسیاری را از دست دادند، و متحمل شرایط بسیار سختی گردیدند. بهرحال درد از دست دادن جوانان دیگر بازگیر حتما بر درد و سوگ خاڵو عزیزمراد افزوده‌ است،‌ در نامه‌ای که‌ در جواب تسلیت در رابطه‌ با مرگ شهید بهمن برایش نوشته‌ بودم، میتوانستم دریابم که‌ چگونه‌ زیر بار از دست دادن این همه‌ جوان روح آزاده‌اش آزار دیده‌ است. اما علیرغم همه‌ی این دردهای جانکاه‌ همچنان لبخند بر لب داشت، و سخنان شیرین او در هر مجلسی بحثها را پر محتواتر مینمود. آخرین باریکه‌ بعد از سالها موفق بدیدار او شدم در جریان کنگره‌ی موسس، فدراسیون انجمنهای فرهنگی یارسان در شهر اسکلیستونا سوئد بود. در جریان بحثها سخنرانی کوتاهی داشت، که‌ در آن ضمن به‌ شکست طرح ما برای دفاع از مردم یارسان در اردوگاه‌ اشاره‌ نمود. در جواب درخواست، مردم برای پذیرفتن یک پست رهبری کننده‌ی فدراسیون با بزرگواری گفت، دیگر پیر شده‌، و حالا نوبه‌ی جوانان است، که‌ آستین بالا بزنند. بعد از تشکیل فدراسیون با هم وداع کردیم، و قرار شد باهم دوباه‌ تماسهایمان را ادامه‌ بدهیم، اما متاسفانه‌ مشکلات زندگی اجازه‌ی اینکار را نداد، و خالو عزیزمراد مهرابی در اوج ناباوری ما را برای همیشه‌ تنها گذاشت. با مرگ او جامعه‌ی یارسان انسانی صلح دوست، روشنفکر و دوست داشتنی را از دست داد. شاید با وجود او ما شاهد این کشمکشها نبودیم. واقعیت این است، که‌ من هنوز نتوانسته‌ام مرگ او را باور کنم، چون فرهنگی که‌ ما به‌ آن اعتقاد داشته‌ باشیم یا نه‌ بما آموخته‌ است تا انسان در تمام مراحل یک سوگواری از کشتن شام تا خاکسپاری شرکت نکند، هفته‌ و چله‌ و نان سال داده‌ نشود، هنوز مرگ کسی برایش قابل هضم نیست، آن هم کسی به‌ بزرگواری و انسانیت شخصیتی همچون شادروان خالو عزیزمراد گرامی.

ای کاش میتوانستم نامه‌های او را حفظ کنم، تا امروز بیاد و تقدیر از زحمات و دوستی با او منتشر کنم. متاسفانه‌ بخش زیادی در جریان فرار و آوارگی همراه‌ تمامی کتاب ونوشته‌هایم از دست رفتند. اما یاد و خاطره‌ی این راد مرد بزرگ تاریخ یارسان هیچگاه‌ از یاد و خاطره‌ام نخواهد رفت. در روزهای بحرانی واقعا جا و مکانش خالی است، و صلح و آرامش یارسانیان مدیون او و انسانها همفکر او هستند.

یاد و خاطره‌اش گرامی باد.


با تشکر  از  جناب نوید استرالی

Dienstag, 31. Mai 2016

قەسەمەیل لە ئایین یاری

قەسەمەیل لە ئایین یاری

قەسەمەیل ناوچەیێ یارسان نشین قسەمەیل یەکی لە فاکتورەیل و ئلمانەیل و یا شاخس ناسەیی یە فەرهەنگە. لە خوەر نشین تا خوەر هەڵات، لە بان تا خوار گشت جوور یە ناسەیێ فەرهەنگی لە ناو وڵاتەگان دیارە. قسەم زوورم پیچیاگ و بەسریاگ وە ئایینە. مەسلەن لە دنیای خور نشین یا قەرب، قسەم وە خووا، یا قسەم وە عیسا ( سور ئین گاد، سور توو جیزز) یەکی لە ئومدە ترینەیل قسەمەیلیانە. سورخ پووسەیل و یەکم کانادا نشینەیل و ئمریکا نشینەیل، زوورم وە خوەر و مانگ و شەو و هەورە تیرقە و کڕ کپی نیمە رووژان قەسەم خوەن. جا ئیسە باسەگەیێ من لە سەر قەسەمەیل ناو یارسان نشینەگانە. جامەی یارسان، یا کومەلگای یارسان وە بوون ئەوە ک سەر وە ئایین یارسانن و دین یارین، قسەمەیل خاس و تایوەت وە خوەی دیرێ. ک تووانی جی وە جی لە ناوچەگان و زەمان وە زەمان کەمی فەرخ بکەیدن. یەکی لە دیارییەگان قسەمەیل یارسان نشین هەر جوور سورخ پووسەگان ریشە ناو سورشت یا تەبیعەت دیرێدن. ک جی وە جی وەل باوەڕ ئایینی گرێ خواردگە.
دابەشی قەسەمەگان
چەن وینە قەسەم سورشتی:
1. وەی قاپی سوو ساڵهانە، وەی قاپی سووای ساڵهانە، وەی قاپی سووە. 
2. وەی گوڵ سوو قەسەم
3. وەی کڕیوە کەەر نیمە رووژە قەسەم
4. وەی خووەر نازارە
5. وەی پرشەی خووەرە، وەی پرشەی خوەر بنیامینە (پیر بنیامین یەکی لە چووار مەلەکە یا چووار تەن سولتان سهاک پاک)
6. وەی دیوان داووە (داوو کەوسوار یا داوو رابەر یەکی لە چووار تەن یا چووار مەلەکەی سولتان پاک)
7. وەی زەردەی داووە، وەی زەردەکەر دیوان داووە.
8. وەی شەوار شەریفە
9. وەی بەرەکەتە (گەنم، نان، قەن یا خواردنی ک ریشەی سورشتی داشتویت)، وەی هەق بەرەکەتە. ک لە ئی ئاخرە دی لەی ئاخرە وە جیای نان جار و بار چین جەدید وەتیان قوران. ک مومکنە لە وەر شوونەواری ئایین ئسلام لە سەر ناوچە و ئایین یارسان بووی.
چەن وینە قسەم ئایینی:
1. وە سولتان پاک، وە سولتان سەهاک، سهاک، (سولتان پاک دانەر و وە ریوەبەر ئایین یاری و دانەر چووار چووەی ئاینی لە سەەدەی ٨ هجری.، دوویای هەملەی ئسلام وە ئیران)
2. یە دەس داووە (بان ترین مەرهەڵەی قەسەم ک زیاتر لە وەخت مامڵە کردن و شەرت و مەرج دانیان وە کار چوودن)
3. وە زات داوو کەو سووار قەسم، وە داوو کەو سووار قەسەم
4. وە قەڵەمە زەڕینەگەی پیرموویسی (پیر موویسی یەکی لە چووار تەن یا چووار مەلەکی سولتان سەهاک پاک)
5. وە مسەفای بڕەندە (مسەفا داوان یەکی لە چووار تەن یا چووار مەلەکەی سولتان پاک)، قەسەم وە مسەفا داوان هین زەمانیگە ک زیاتر ریشە لە هەڕەشە و گوڕشە لە زەمانەیلێ دێرێ ک بەین دو کەس کەمێ ناوخوەشوە بوو.
6. وە مسەفای زوور دار. لە وەختەیلی ک نووڕ کەن، لە مسەفای زووردار کوومەک گرن، جوور بیدە دەم گولەی وێڵ مسەفاداوان. شمشیر بڕندەی مسەفا خوەی دیوانێ وەلد بکەیێ.
7. وە پیرت قەسەم.
8. وە شائبرایم پیرم، وە باوە یاگار پیرم، وە عالی قەلەندەر، عالی چەکمە سیە، ک شائبرایم و باوە یاگار و عالی لە خاندانەیلیگن ک ئەڕا دیاری بین پیر و دەلیلە لە ئایین یاری دانریا. ک ئەلبەت ٧ خاندان ئەسلی و ٤ خاندان تر ک زیای بی لە خاندانەیل لە ئاینن یاری، ک خاڵ باس ئیمە نیە.
9. وە کەلەکە پانەگەی خیرزنە. خیرزنە یەکی لە ئیمام زایەگەیل ئایین یاریە ک لە ٥ کیلومتری گاوارای گوران وەرانوەر چیابور کاکی ماوا دیری، لە دو بەش شیرکوش یا خیرزنەی خوار و خیرزنەی بان ک کەڵەک پانێ چنیاسن و مەردم چنە توافێ. تواف لە خیزنە رووژەیل چووارشەمانەسن، لە ناوراس هەفتە.
10. وە ریش خیزنە
11. وە شائبرایم شمشیر شووڕ.
12. وە دەرگومە. دەرگومە یا بارگای باوە یاگار ک لە دڵ کوویەی داڵاهوو ماوا گردگە.
13. وە سەوڵ باواگا یاگار. دار سەوڵ یا سرو، لە دارەیل ناو و دەور و وەر دەرگومە یا بارگای باوەیاگار.
14. وە جەوز بنیامین. جەوز یەکی لە میوەگەیلی ک یەکی لە شەرتەیلە ئەڕا بوودن وەخت جەوز سەر شکانن.
15. وە ماڵ ئاخا. ماڵ ئاخا لە بنەماڵەی سەی براگەی گوران لە خاندان حیدری ک لە قەڕن ١٣ هم وە ٧ خاندان ئەسڵی زیای بیە. ئاسەیبراگەی گوران ک سایوو زات بیە، و زات خووایی لە تێ بیە، هەر وە ئەو خاترە، ک ئاسید نەسرەدین حیدری وە نەوادەگەیل سەیبراگە بیە، سایو زات زاننەی و هەر وەی باوەتە، قەسەم خواردن وە ماڵ ئاخا یەکی لە قەسەمەیل باو ناوچەی یارسان نشینە.
16. وە سێ تەشاویەگەی ئاسەیبراگە. سێ تەشاوی ماڵ ئاخا ک سێ وەنەدیکە، چووین یادگار ئاسەیبراگەسن، هومەت و ئزەتێ لە ئەو دەورەوە مەنگە.
17. تەکیە. تەکیە یا ماڵ ئاخا، یا تەکیەی سەیبراگە، هەر ماواوای و مەسکەن و تکیەگای ئاسەیبراگەی گورانە.
18. وە سێوڵەگان سەی شەمزین. سەی شەمزین باوای ئاسەی نەسرەدین حیدری وە ناوادەگەیل ئاسەیبراگەی گوران.
19. وە کەڵاوە پانەگەی ئاسەی رووسەم. ئاسەی رووسەم، کوڕ ئاسەی براگەی گوران بیە.
20. وە نەزر. نەزر کردن لە ئایین یارسان شیوەی تاویوەت و خاس خوەی دیری. نەزر لە جەم دانان ک دورس بیە لە هازرین، سەرپا، و سەید یا سەیی. نەزر بایس قوروانی بوو، جوور کاور، گیسک، گا، یا کەڵەشێر وە هەتمەن بایس نێر بوو.
21. وە نیاز. نیاز توانی، قەن و شیرنی، خورما، هەنجیر ومیوەجات، کولیرە، و ماس توانێ بوو. نیازیش هەر جوور نەزر تەویسا دووا بیریەی.
22. وە خوواوەنی خووا قەسەم. خووا لە ئایین یاری هەر بووە زات هەق یا سولتان سهاک.
23. وە مەسەوم. ک هەر ئەو پیر و مسەو یا مەزهەبەسە.
قەسەمەیلی ک ریشە لە ماڵ و گیان دیری:
1. وە شەرفم قەسەم.وە شەرافتم
2. وە نامووسم قەسەم
3. وە خووین هەر چێ کەسم
4. وە گیان کەس و کار. جوور وە گیان باوگم، وە گیان ئەو کوڕەیلمە.
5. وە شیر داڵگم
6. وە رەنج پیەرم
7. وە گیس دالگم
8. وە سێوڵ باوگم
9. وە قەور هەرچێ مردگ مە
10. وە ئەروای هەرچێ کەسم
11. وە خاک مردگم قەسەم.
12. وە وژدانم
13. یە دەس مەردانەس. ئیەیش لە وەخت ماملە کردن زیاتر وە کارێ بەن.

Donnerstag, 12. Mai 2016

نظر و دیدگاه دین اسلام در باره ی موسیقی وآلات موسیقی مخصوصآ تنبور ومضرات گوش دادن به موسیقی

باسلام ، این مطلب، نظر بزرگان دین اسلام و علمای شیعه وسنی در باره ی موسیقی وآلات موسیقی از جمله ساز تنبور است ، که شامل نقل قول های مستقیم ، احادیث معتبرو مستند از متون دینی وفتواهای مراجع به نقل از وب سایت ووبلاگ های مربوطه شان می باشد. این مقاله بدون هرگونه دخل وتصرف و اعلام نظر شخصی اینجانب ارائه گردیده است. همچنین با توجه به اینکه توضیحات ونقل قول ها بسیار واضح وروشن هستند ، توضیح وتفسیر مطالب ضرروری به نظر نرسید . قضاوت در این باره ، به خوانندگان عزیز وفهیم مقاله واگذار شده است . با احترام فراوان سید فریدون حسینی . نروژ 12.05.2016 
.................
نظر و دیدگاه دین اسلام در باره ی موسیقی وآلات موسیقی مخصوصآ تنبور ومضرات گوش دادن به موسیقی
دیدگاه ونظرات پیامبر اسلام ،امامان شیعه ، مراجع تقلید اهل تسنن واهل تشیع در باره ی موسیقی وآلات موسیقی 
پیامبراسلام (ص) فرمود: «لا تَدخُلُ المَلائکَةُ فِیهِ خَمرٌ اَو طَنبُورٌ اَو نَردٌ وَلاتُستَجابُ دُعاءُهُم وَ تَرفَعُ عَنهُم البَرَکَة[18]ُ»
فرشتگان به خانه ای که شراب، وسایل قمار و موسیقی، مانند: تنبور و نرد در آن باشد وارد نمی شود و دعای اهل خانه مستجاب نمی گردد و خیر و برکت هم از آنجا می رود.
مأموریت پیامبر (ص):
رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: «اِنَ الله بَعَثنی هدیً وَ رَحمةً لِِِلعالَمین وَ اَمَرَنی اُن أمحُوَالمَزامیرَ وَ اَلمَعارفَ وَ الأوتارَ...»[12]
خداوند مرا برای هدایت و رحمت جهانیان مبعوث نمود، و دستور داد تا آلات غنا و موسیقی، مانند: نای، تنبور، تار و... را از بین ببرم.
..................................................................................................... 
حضرت علی (ع) دید مردی نوازندگی می کند، او را موعظه نمود و از عملش نهی کرد و دستور داد وسیله نوازندگی او را شکستند، آنگاه فرمود: از این عمل زشت توبه کن.
پس از توبه آن مرد، حضرت فرمود: آیا می دانی که موقع نواختن، ساز چه معنائی را می رساند؟
- نه! وصی پیامبر(ص) بهتر می داند.
سپس حضرت علی (ع) چنین فرمودند: هنگامی که ساز نواخته می شود، زبان حالش چنین است::
به زودی پشیمان می شوی، به زودی پشیمان می شوی، به زودی وارد جهنم می شوی ای نوازنده موسیقی
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر در منزلی چهل روز نوای موسیقی پخش شود، شیطان وارد شده، چنان قدرت نمایی کند که غیرت و حفظ ناموس را از او بردارد، آنچنانکه حتی اگر به ناموس وی هم تجاوز شود، در نزد او اهمیتی ندارد.
همچنین فرمود:«خانه ای که در آن غنا باشد، از فساد و فحشا مصون نخواهد بود.

در حدیث دیگری آمده:« ... ایاکم و الغناء، فانه ینقص الحیاء ... [5]» «از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیاء را از بین می برد، شهوت را زیاد می کند. مردانگی را نابود می سازد، و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام می دهد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) : هر کس به لهویات گوش دهد در روز قیامت در گوش او سرب آب شده ریخته خواهد شد. (مستدرک ج 2 ص 459 
«و من الناس من یشتری لهو الحدیث ... [1]» و برخی مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است.
«لهو الحدیث» به هرگونه سخن با آهنگ سرگرم کننده و غفلت زا گفته می شود. روایات متعددی آن را به غنا تفسیر کرده است.
تمامی فقیهان شیعی بر این باورند که غنا حرام بوده و هیچ شک و تردیدی در آن نیست. 
تضعیف اراده و شکست شخصیت
شنیدن و نواختن موسیقی، آن چنان اراده را سست و غریزه جنسی را تحریک می کند که شخص را بی اراده و بدون اختیار به حرکت در می آورد و شخصیت انسانی خود را در اختیاز نوازنده و خواننده قرار می دهد.
,:ضعف اعصاب و بهم خوردن تعادل روان.
از موضوعاتی که روی تمام بدن اثر می گذارد، موسیقی است؛ زیرا موسیقی در سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک اثر داشته و تعادل روان را بر هم می زند و به دنبال آن سلامتی بدن را تحت فشار قرار می دهد. موسیقی با نواهای حزن آمیز و یا آهنگ های نشاط انگیز خود، گاهی آنچنان تعادل اعصاب را از بین می برد که جذب، دفع، هضم، ترشحات، ضربان قلب و فشارخون و مایعات دیگر را مختل ساخته و شخص را به امراض فراوانی نزدیک می کند.
همچنین در اثر فشار شدیدی که تحریکات خارجی موسیقی روی اعصاب وارد می کند، قدرت اندیشه را از انسان گرفته و آثار جنون و مرض هائی در افراد ظاهر می شود که به نمونه هایی اشاره می شود:
هفتاد و پنج درصد(75%) موسیقی دانان اسیر آشفتگی های فکری بودند. بتهُوِن، شوبرت، دووراک، شومان، نیچه از آن دسته موسیقی دانانی بودند که دیوانگی و جنون گریبان گیرشان شد. مندلس، باخ، اول و شوپن هم ازآندسته گروه موسیقی دانانی می باشند که در اثر اختلالات روانی تا سرحد جنون گام نهادند.
پیامبر(ص) فرمود: «ایّاكم واستماع المعارف و الغنا فأنّها یبنیان النفاق فى القلب كما ینبت الماء البقل؛[۲] از شنیدن و گوش دادن به موسیقى و غنا پرهیز كنید زیرا آن ها در قلب نفاق مى رویاند چنان كه آب سبزى را مى رویاند».
مجله روشنفکری درباره یک کنسرت موسیقی می نویسد:
«وقتی دخترها و پسرها آهنگهای تند و رعشه انگیزشان را مترنّم می سازند، سالن به لرزه می افتد، دخترها جیغ میکشند، به سر و گوش هم مشت می کوبند، غش می کنند، موهای خود را چنگ چنگ میکَنند و پسرها از هوش می روند»,
«در ملبورن پنجاه هزار نفر بعد از گوش دادن به یک کنسرت موسیقی چنان به هیجان آمدند که ناگهان همه به هم ریختند و بدون جهت یکدیگر را زخمی کردند و تا آمدن پلیس، چند نفر به ضربه چاقو از پای در آمدند، به چند نفر تجاوز شد و تعداد زیادی مجروح شدند.»,
بنا براین به گواهی برخی پزشکان، غنا و موسیقی آثار زیانباری بر روی اعصاب داشته و شخص را دچار افسردگی و مبتلا به فشار خون می کند,
http://sajed.blogsky.com/1390/05/05/post-200/
وبلاگ نگاهی به ژرفای نگاه 
http://www.soalcity.ir/node/1115
مرکز پاسخگویی به سئوالات دینی
..............................................................................................
نظر اهل سنت درباره موسیقی: 
عبدالرحمان جزیری در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه ، نظر مذاهب چهارگانه اهل سنت ر ا درباره غنا وموسیقی به ترتیب زیر نقل کرده است:
الف )شافعی : امام غزالی دراحیا علوم الدین گفته است : روایات ، دلالت برحلال بودن غنا ، رقص ودایره زدن دارد .....به شرط این که فتنه یا محظور دینی برآن مترتب نباشد.
ب)حنفی ها گفته اند : غنای حرام ان است که بر الفاظ حرام مانند توصیف زن معین یا توصیف شراب بدگویی از مسلمان وامثال آنها مشتمل باشد وگرنه حرام نیست
ج) مالکی ها : الات موسیقی که نکاح را آشکار می سازد مثل طبل ودایره بدون حلقه ، استعمال آنها تنها درباره نکاح جایز است بعضی از ا نها گفته اند : موسیقی تنها درمجلس ولیمه نکاح مباح است وبعضی دیگر گفته اند:موسیقی درمجلس عروسی عقد وهر مجلس سرور وشادی دیگر مباح است واختصاص به ولیمه نکاح ندارد اما غنافقط رجز خواندن با اهنگ غنا حلال وبقیه حرام است
د) حنبلی ها:هیچ کدام از الات موسیقی از قبیل : عود ، مزمار ، طبل ، رباب و امثال اینها حلال نیست اگر یکی از ابنها درمجلس ولیمه باشد اجابت دعوت ورفتن به ان مجلس حلال نمی باشد اما غنا زیبا نمودن صدا و ترنم ذاتا حلال است .....وبا اهنگ خواند قران مکروه می باشد
الموسوعه الفقهیه ج2ص42-44)
....................................................
آیاآموزش موسیقی و خصوصا سنتور جایز است و اگر این آموزش موجب ترغیب و تشجیع دیگران باشد حکم چیست؟
استفاده از آلات موسیقی اگر به منظور اجرای سرودهای انقلابی و مذهبی یا اجرای برنامههای مفید و ارزشمند و امثال آن از اموری که غرض عقلایی بر آن مترتب است اشکالی ندارد به شرط آنکه مستلزم مفسده نباشد. و تعلیم و تعلم برای این غرض اشکال ندارد.اما ترویج موسیقی و اهتمام و اشتغال به آن با اهداف حکومت اسلامی منافات دارد و قیام به ترویج و نشر آن در مرکز تعلیم سزاوار نیست خصوصا بین جوانان زیرا صلاحی در این آموزش نمیباشد.
http://islamigroop.mihanblog.com/post/246
فقهاي اسلام - اعم از سني و شيعه - غنا را حرام و خواننده و شنونده آن را فاسق دانسته اند، هم چنين به حرمت موسيقي (نوازندگي) و گوش دادن به آن و ساخت و ساز و خريد و فروش آلات آن فتوا داده اند.
اين مطلب در ميان فقهاي اسلامي اجماعي بوده، بلکه يکي از ضروريات اسلام مي باشد. البته در اين مسئله اختلاف هاي جزئي نيز وجود دارد و گروهي از فقهاي اهل سنت در صورتي غنا و موسيقي را حرام مي دانند که با حرام ديگري همراه، يا مقدمه براي حرام ديگر باشد، ولي برخي از فقهاي اهل سنت و همه فقهاي شيعه قائل به حرمت ذاتي غنا و موسيقي هستند.
در اين فصل، ابتدا به آرا و فتاواي فقهاي اهل سنت اشاره و سپس سخنان برخي از فقهاي شيعه درباره حرمت غنا، موسيقي و آلات آن بيان خواهد شد.
http://rasekhoon.net/…/%D8%BA%D9%86%D8%A7%20%D9%88%20%D9%8…/

Samstag, 7. Mai 2016

مقاله ای پیرامون فتوای مراجع اهل تسنن وتشیع عراق وایران برعلیه مردم یارسانی وکاکه ای



مقاله ای پیرامون فتوای مراجع اهل تسنن وتشیع عراق وایران برعلیه مردم یارسانی وکاکه ای



مقدمه : در هفته گذشته شاهد دو اظهار نظر مشابه از یک مرجع تقلید دینی شیعه در شهر قم و یک امام جماعت اهل تسنن در کوردستان عراق در باره مردم یارسان بودیم . این دو مرجع ، مردم یارسان را کافر ونجس خطاب کرده اند. در واقع احکام وفتواهای این مراجع برگرفته از آیات واحکام قرآن مجید می باشد ، لیکن با این وجود ، این مقاله قصد نقدو بررسی وبه چالش کشیدن دین اسلام  را ندارد اما می کوشد که دلائل چنین اظهار نظرهایی را ریشه یابی کند .الزم به یادآوریست که این اظهار نظرها مطالب جدید وتازه ای نیستند وسابقه طولانی  دارند. کافیست که در اینترنت وگوگل این جمله را جستجو کنید تا به اظهار نظر های مشابه همه مراجع دینی اسلامی  در باره یارسان دسترسی پیدا کنید : 
                                      » نظر مراجع تقلید در باره ی اهل حق یا یارسان«.
حوزه ی علمیه ی قم یک سایت اینترنتی، پاسخگویی آنالین به سئواالت شرعی به شش زبان دارد که هرکس میتواند سئوالات خود را بطور آنالین درزمینه های مختلف پرسیده و بلافاصله پاسخ را براساس فتوای مراجع مختلف دریافت دریافت کند. برخی از یارسانی ها تصور می کنند که مراجع دینی اسلامی اطلاع چندانی درباره ی مردم یارسان ندارند اما چنین نیست ، اکثریت مراجع وحوزه علمیه به کلیه ی رمز وراز ومسائل اعتقادی یارسان آگاه هستند . آنها درهنگام تحصیل اطلاعات لازم  دراین زمینه را دریافت می کنند. حتی بعضی از آنان مانند حجت الاسلام آقای دکتر » اسماعیل گندمکار« که کورد واصالتآ اهل سرپل ذهاب هستند ، سالها در منطقه گوران زندگی کرده و کلیه متون دینی یارسان را در کتابخانه ی خود دارند ومطالعه کرده اند. ایشان به راحتی قادر به خواندن متون دینی یارسان هستند وحتی بخش های زیادی از متون دینی را از بر هستند. واما نمونه هایی از فتوا واحکام شرعی مراجع تقلید ایران در باره ی یارسان :
 نظر آیت هللا هادوی تهرانی: » اهل حق دارای عقاید متعددی و مخصوصی هستند که مخالف دستورات اسلام  است. و آنان را در گروه کافران قرار می دهد. بعضی از این عقاید را در پاسخ تفصیلی بیان کرده ایم«.
آیت هللا صافی گلپایگانی:»» پاسخ به سئوال مربوط به فرقه ي معروفه به اهل حق كه نمونهاي از عقائد جداً لازم است مؤمنین و مؤمنات از معاشرت و آنها را ارسال داشته اید، آنها از طریق حق منحرفند و اختلاط با آنها اجتناب نمایند و ازدواج با آنها نیز حرام است.«« ازدواج شیعه با اهل حق:آیت هللا مکارم شیرازی: با بررسی و مطالعه در عقاید فرقه اهل حق ! به روشنی برخی از انحرافات مثل حلول روح پدیدار است، لذا به نظر می رسد با وجود این انحرافات که وجود دارد ازدواج با این فرقه ها از نظر فقهی ...!برای شیعیان محل اشکال اساسی هست««. براساس نص صریح قرآن مجید ، اسلام آخرین دین وحضرت محمد آخرین پیامبر خدا می باشد . وهرکس که به هر طریقی ادعای پیامبری وابداع دینی جدید کند مشرک وکافر است چراکه بارها در سوره های مختلف چنین تکرار شده است : 

 آيه "اليَوم‌َ اَكمَلت‌ُ لَكُم دينَكُم و اَتمَمت‌ُ عَلَيكُم نِعمَتي‌ ; (مائدة ، 3 )امروز دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم««.

در حقیقت، بعضى از پیامبران را بر بعضى برترى بخشیدیم...« و از پیامبران، پیامبر اكرم(صلی اللًه علیه و اّله و سلم ) از همه برتر است. در حدیثى پیامبر گرام(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: خداوند 124 هزار پیامبر آفرید كه من از همه آنان گرامى تر هستم در عین حال فخر و مباهاتى نمى كنم.•دلایل  فراوانى بر این برترى هست كه به برخى اشاره مى شود.

1 .خاتمیت; پیامبر اسالم خاتم پیامبران است. «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ..;)احزاب،40 )محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست. ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ «. )آل » عمران 85
» هر کس به دینی غیر از دین اسلام را ایمان بیاورد،از وی پذیرفته نخواهد شد، و در آخرت از زیانکاران خواهد بود«.
و در آیه 19 همین سوره می خوانیم: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلامُ ... = دین پیش خداوند فقط اسلام  است.««.
با توجه آیات مختلف قرآنی نتیجه می گیریم که فتواها همه مستند بر قرآن مجید می باشند. اما یکی ازدلائل مهمی که مراجع دینی اسلام برای عدم پذیرش وعدم برسمیت شناختن دین » یاری « ومردم یارسان می آورند این است که اظهار می دارند :» در قرآن نامی از » اهل حق « ومردم یارسان برده نشده است . در واقع پیام اصلی سخنان اینان این است که گویا : »چون اسلام یک دین کامل و سنگ محک برای سنجش همه ی اعتقادات وباورها است لذا هر آنچه که در قرآن به آن اشاره ای نکرده باشد ، هیچگونه مشروعیت، واقعیت وحقیقتی ندارد.  
در پاسخ به این اعتقاد باید گفت که در قرآن مجید از بسیاری موضوعات سیاسی اجتماعی و بسیاری موجودات زنده یا مکان های جغرافیایی اشاره ای نگردیده ونام برده نشده است لیکن این چیزها وجود دارند . مثلاً در قرآن ،از بسیاری اقوام وملت ها نام برده شده مثل قوم بنی اسرائیل، قوم نوح، قریش،یاجوج وماجوج،ثمود، مدید روم وقوم عاد، اما نامی از » ملت کورد« برده نشده است اما واقعیت این است که ملت کورد هزاران سال قدمت دارند ووجود خارجی دارند. آیا میتوان بواسطه ی نبودن نام مردم » کورد وکوردستان « منکر این ملیت شد؟ در مورد میوها نیز ، قرآن فقط از میوهایی که در مناطق گرم وخشک رشد می کنند نام برده است و از میوهایی همچون ، مرکبات ، آناناس ، موز ، توت فرنگی ، زردآلو و ............نام برده نشده . درکتاب قرآن نامی از جنگلهای پر باران استوایی ، عصر یخبندان ،برف ،سفر به فضا و احکام شرعی در کره ی ماه ، مریخ وسایر سیارات نامی برده نشده ، اما همه ی اینها واقعیت های موجود هستند . 
قرآن کتابی است که در زمان ودوره ای خاص در یک منطقه جغرافیایی خاص برای اعراب بادیه نشین با روابط اجتماعی مختص خودشان تنظیم شده است وشاید به همین خاطر است که خداوند در سوره های های مختلف   ابراهیم آیه 4 ،یونس 47،النحل 36، الزخرف 3، یوسف2، طه 113،الحج 25،34،67،78، الشعرا 195، فصلت44و و می گوید :
 » ما برای هر قومی پیامبری از بین آنها با همان زبان فرستادیم«.
حال که چنین است پس مردم یارسان حق دارند که به زبان کوردی با خدای خود راز ونیاز وعبادت کنند چون زبان مادری آبا واجدادی شان زبان کوردی است . خداوندی که خالق ، قادر مطلق توانا وعادل است ، قاعدآ همه ی زبان های دنیا را درک می کند. پس چرا من به عنوان یک کورد که زبان ،فرهنگ وآداب ورسومم کوردی وکاملاً متفاوت با اعراب دارم باید از پیامبر ودین عرب پیروی کنم ؟ البته باید متذکر شد آیه ی فوق با آیه 85 سوره ی آل عمران ) که فقط دین اسلام  را برحق می داند(تناقض دارد . اینگونه تناقضات متعدد در زمینه های مختلف در قرآن ناشی از موقعیت های مختلف وتاریخ زمانی متفاوت آیات قرآنی می باشد. بدین معنی که آیات قرآن به طور کلی به دو بخش تقسیم می شوند : آیات مکی ، و آیت مدنی. آیات » مکی « که از صلح ، مهربانی ، رآفت وبخشش وتعامل با مخالفان سخن می گویند ، مربوط به سال های اول نبوت پیامبر درمکه یعنی زمانی که پیامبر دارای پیروان زیاد وقدرت نبود. اما آیات مدنی که امر به حمله وقتل عام مشرکان ، کافران ومخالفان می کند، مربوط به زمانیست که پیامبر در مدینه صاحب پیروان زیاد و قدرت شدندو تصمیم گرفتند باسپاهی عظیم به مکه بازگردند
صدور احکام وفتواهای شرعی در باره ی مردم یارسان وکاکه ای ایران و کوردستان عراق عواقب بسیار بد وخطرناکی را درپیش دارد . متآسفانه با رشد سرطانی گروهای تروریست و تندرواسلامی همچون القاعده، طالبان، داعش یا دولت اسلامی  ، در منطقه ، بیم آن می رود که در صورت گسترش دامنه ی جنگ ، ونفوذ تندروهای اسلامی داعش به مناطق » کاکه ای نشین « کوردستان عراق و مناطق یارسانی نشین ایران ، فاجعه ی نسل کشی کاکه ای ها ویارسانی ها ، همچون فاجعه ی نسل کشی » ایزدی های شهر شنگال « کوردستان عراق تکرار بشود ازطرفی دیگر با توجه به مساوی نبودن حق وحقوق مسلمان وغیر مسلمان از نظر اسلام  ، بیم آن می رود که صدور این فتوا ها باعث افزایش تضییع حقوق یارسانی ها در دوائر دولتی ومحاکم قضایی ایران گردد. متآسفانه با وجود اینکه مردم یارسان ، صلح جو ترین ، آرامترین وکم ادعا ترین مردمان بوده وهستند ، وبه همه ی عقاید وادیان احترام می گذارند ،وهمواره در پاسداری از مرزها واحترام به قوانین مدنی موجود کشور ، پیش قدم بوده اند، اما همیشه شهروند درجه سه محسوب شده و نه تنها حق وحقوقشان نادیده گرفته شده ، بلکه دین شان نیزبرسمیت شنا خته نشده است، لذا مجبور هستند که با هویت غیر واقعی ، غیر یارسانی در اجتماع ظاهر شوند وفرهنگ ، زبان ودیناصلی وواقعی خود پنهان کنند . و این موضوع خالف کرامت انسانی و حقوق بشر می باشد.
به استناد متون دینی مردم یارسان، دشمنی وعداوت مالیان و مراجع شرعی با دین » یاری« از گذشته های دور وجد داشته و مخصوصآ در دوره ی پردیور که دین یاری از حالت غیر آشکار ومخفی ، به حالت آشکار و مکتوب شدن درآمد ، بیشتر وبیشتر شد. به همین دلیل درمتون دینی یارسان میتوان رد پا ونشان های این خصومت را یافت . در » دفتر پردیوری« یا » دیوان گوره « در قسمت کالم » گروه گروه« چنین نوشته شده است : 

هنت گروی مرامان بی رام
 مالن او ، مزگفت جه صبح تا و شام
 ریشخند مکران وواته وکالم هنت گروی مرامان بی در
 کفتنی اوشون سیا ه خوان شر  (شرع)
 ریشخند مکران وواته وگوهر هنت گروی مرامان بی حول
 پشت او آبادی روشان مو چول 
 مجاز موانان قیس پوس وکول
 اول وآخرمان یار
معنی کلام: 
1.عده ای هستند که اعتقاداتشان از ما فاصله ی بسیار دارد ، آنها صبح وشب در مسجد ، سجده ، تسبیح ومهر ودعا مشغولند وبا » یارسان« بسیار مخالفند. 2.عده ای هستند که سراسیمه به مسجد می روند ودر منبر، به متون دینی یارسان ، دشنام می دهند. 3 .عده ای نیز به تقلید وپیروی از مالیان ومراجع شرعی ، » گفته ها وکالم ومتون دینی « ما را مورد تمسخر قرار می دهند. 4.این عده تالش بیهوده می کنند زیرا در واقع آنان به مانند کسی هستند که ) جهل ونادانی چشم بصیرت آنها را بسته است و راه سعادت را گم کرده و( به سوی پرتگاه می روند. اول وآخر یار.
درپایان انتظار می رود که احزاب و سازمان های سیاسی مدافع حقوق بشر )در داخل یا خارج از ایران( اهمیت بیشتری به مشکالت مردم یارسان بدهند و دفاع از حقوق این اقلیت دینی را در برنامه ها ی خویش بگنجانند وندای حق طلبانه این مردمان را به گوش جهانیان ونهاد های حقوق بشری سازمان ملل برسانند . واما سخنی با دولت حریم کوردستان عراق: جناب آقای مسعود بارزانی همانطور که میدانید، خوشبختانه در سایه ی جوانمردی، رشادت ، شجاعت ، مقاومت ومبارزه ی پیشمرگان کورد ، همکنون شهرهای بزرگ کوردستان عراق در امنیت وآرامش می باشند وهرروز بخش های دیگری از لوث وجود کثیف تروریست های دولت اسالمی داعش پاک می شوند. این امنیت مدیون خون فرزندان دلیر کوردستان است ، کوردستانی که همچون باغ زیبایی از گلهای رنگارنگ ، مردمانی شریف، صلحجو ، با اعتقادات وباورها و مذاهب و ادیان مختلف ، سنی ، شیعه ، کاکه ای ، مسیحی و یهودی سالهای سال بدون مشکل باهم زندگی کرده اند، پس اجازه ندهید که مالهای خائن به کورد همچون » مال اسماعیل سوسویی« مساجد شهرهای اربیل و سلیمانیه را تبدیل به بلند گو و مرکز فرهنگی وتبلیغ » داعش « کنند. نگذارید که تجربه ی فاجعه ی تلخ قتل عام ونسل کشی » کوردهای ایزدی در شنگال« برای » کاکه ای ها « نیز اتفاق بیافتد. عالج واقعه را باید پیش از وقوع کرد.

 سید فریدون حسینی . اردیبهشت نودو پنج . . seyedfereidoun@hotmail.com


Montag, 2. Mai 2016

نامه سیاوش حیاتی فعال مدنی یارسان به رییس جمهور منتخب




    نامه سیاوش حیاتی فعال مدنی یارسان به رییس جمهور منتخب
    به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جبهە متحد کرد ......
    جناب آقای دکتر سید حسن روحانی رئیس جمهور منتخب ملت ایران
    ضمـن عرض سـلام و شـاد باش به حضرتعـالی و خشـنودی از به کرسـی نشسـتن اراده ی ملت، آرزومـندم که با اتـکا به تـوان فردی، مشاوره پذیری،به کارگیری تمام نیروهای کارآمد، توسل به خرد جمعی و تعهد به عهدی که با مردم بسته اید، شرایطی فراهــم آید که در 4 سال آینده نه تنها راُی دهندگان به شما سرخورده و پشیمان نگردند، بلکه قربانیان تبعیض و بی عدالتی و نا امیدان از تغییر، که بخش چشمگیری از جامعـه را تشکیل می دهند نیز امـیدوارانه و با احساس تعلـق همـراه و همگام شما و سایر تحول خواهان در راه ترقی وتعالی جامعه گام برداشته، امید در دل مردم جا گیرد و در نهایت طی حرکتی انسانی، آشتی ملی در جامعه تحقق یافته و ایران نه در شعار، بلکه در عمل متعلق به همه ایرانیان گردد و نام جنابعالی نیز به عنوان شخصیتی معتدل، انساندوست و عدالت خواه، که برگی زرین از دفـتر تاریخ معاصر پر از درد و رنج ما را به خود اختصاص داده اید، از این آزمون دشوار و سرنوشت ساز، سربلند بیرون آیید.
    سیاوش حیاتی هستم؛ فعال مدنی «جامعه یارسان»، عضو خانواده ای که کوه های دالاهو و بازی دراز با خون دو تن از فرزندانش رنگین شده؛ نگاهبانان سرزمینی که با تمام تعلق خاطر به آن، در آن بیگانه اند و حقوقی برایشان متصور نیست الا نگهبانی آن.
    بله ریشه در جامعه یارسان دارم، جامعه ای که جوانان آن در چنبره ی بحران هویت مچاله شده اند و صدای ضجه و ناله ی آنها از فرط بی حقوقی، تبعیض و تحقیر، گوش هر انسان شرافتمندی را فارغ از دین و اندیشه- اش آزار می دهد و اخیراٌ دو تن از یارانش ناامید از اجرای عدالت و در اعتراض به توهین، تحقیر و تبعیض، ققنوس وار تن به آتش سپردند؛ به این امید که شعله های سرکشِ تن و جان آنها، در این شب سیاه، خواب از چشم خفتگان قوم برباید و توجهی را به بی پناهی «یارسان» معطوف گرداند و از دود و خونابه تن های پاکشان جوهری سیاه ساختند برای چهره دیو تبعیض و تحقیر؛ شاید از بوی برخواسته از سوختنشان، مشام مدعیان نمایندگی خدا بر زمین متاُثر گردد. سوختنی که با تمام وجودم آرزو دارم که نه در دولت شما استمرار یابد و نه در هیچ جایی از جهان، بشریت شاهدش باشد.
    در سالهای اول انقلاب به بهانه حساسیت دوران گذار وادار به سکوت شدیم؛ در زمان جنگ به حضور در جبهه بدون قید و شرط دعوتمان کردند و مهر سکوت برلبانمان زدند؛ در دوران سازندگی با بهانه وحدت برای بازسازی مملکت، مطالبات ما را معوق گذاشتند و سهم چندانی از سازندگی نصیب ما نشد. در دوران اصلاحات اندکی گشایش در گزینش دانشجویان ایجاد شد و کثیری از فرزندانمان تحصیل کرده دانشگاه شدند؛ اما به علت سنگ اندازی های مرتجعین و عدم پیگیری اصلاح طلبان، اکثریت آنها به خیل عظیم بیکاران پیوستند و جایگاه واقعی خود را پیدا نکردند؛ هر چند منفذی برای فریاد دادخواهی مان باز شد و در نهاد انتخابی شورای شهر جای پایی برای برخی از ما فراهم گردید. در دولت اصولگرا تنگ نظری افراطی، حداقل های موجود را نیز از فرزندانمان گرفت و بحران اقتصادی مزید بر علت شده و عرصه را در مشاغل غیردولتی نیز بر ما تنگتر کرده و خوانهای کوچکمان را تاراج کرد.


    پس از عمری مکاتبه و دادخواهی از قوای سه گانه و نهادهای ذیربط و بی توجهی آنها، سال ها بود که امید به دادخواهی از حاکمان در ذهنم رنگ باخته بود و به پناه بردن به وجدان بیدار بشریت می اندیشیدم، اما حرکت متمدنانه و آشتی جویانه ملت ایران برای تغییرات آرام در انتخابات اخیر، روزنه ای از امید را به رویم گشود و مرا مقید ساخت که برای چندمین بار متوسل به نگارش رنج نامه شوم. با این هدف که گشایش این روزنه دریچه ای از امید را به روی مردم «یارسان» - این قربانیان تبعیض و تحقیر- باز کند و شرایطی فراهم آید که با تعلق خاطر، در سفره و رنج و رزم هموطنان مان برادرانه و برابرانه سهیم گردیم.

    جمهوری اسلامی مدعی بود که در سایه ی درخت عدالت الهی تمامی انسانها آسوده خواهند بود، قرار بر این بود که فراتر از آسایش و عدالت عمومی، اخلاق و معنویات در سرلوحه برنامه های انسان ساز شما قرار گیرند، قرار بود که نه تنها دینداران به آزادی برسند و در دین اجباری نباشد، بلکه بی دینان نیز در امن و امان زندگی کنند.
    اما افسوس و صد افسوس که ما مردم «یارسان» نه تنها ازمنزلت، مدیریت و ... سهمی نصیبمان نشد، بلکه سفره هایمان جمعتر و رنجهایمان گسترده تر شد و حداقلی از ابتدایی ترین حقوق شهروندی، نظیر حق اشتغال را که در گذشته به دست آورده بودیم از کف دادیم و امروز فرزندان ما برای امرار معاش، همان ارزش هایی را که شما منادی ترویج آنها بودید، زیر پا گذاشته و با توسل به دروغ، تظاهر و ریا می کوشند از پرده پولادین گزینش های چند لایه بگذرند؛ به ناچار آموزه های آیینی خانواده خود را مخفی کرده و تناقض و تضاد بین ظاهر و باطن، آنها را دچار بحران هویت، افسردگی و بی ریشگی کرده و در نهایت به انسانهای مشوش و مضطربی مبدل شده اند که کرامت انسانی شان لکه دار گشته است. جمعی از آنها که حاضر نیستند تن به این اعمال غیر اخلاقی بدهند و آن را خلاف آموزه های آیینی خویش می پندارند به حاشیه رانده شده، از مدیریت و تاُثیرگذاری در سرنوشت خویش محروم گشته و به کارهای غیرگزینشی که چه بسا با علایق و توانمندی های آنها سازگار نیست روی آورده، استعدادشان نابود و جامعه از وجودشان کم بهره شده است. جمعی دیگر ترک دیار و وطن کرده، توان و استعداد آنها در خدمت بیگانگان قرار گرفته و اکثریت آنها نیز یا سر سفره ی دیگران نان منت می خورند و یا تن به کارهای حقیر و دشواری می دهند که نتیجه اش در هم ریختگی روح و روان آنها و لطمه خوردن حیثیت ایران و ایرانی شده است.
    آقای رئیس جمهور:
    جمعیت چند میلیونی «یارسان» در دهه های اخیر نه تنها نماینده ای در مجلس شورای اسلامی نداشته است، بلکه حتی یک پست مدیریتی درجه سوم نیز در هیچ یک از نهادهای لشکری و کشوری ندارد مگر با نفی هویت خویش.

    در حرف ما را شاخه ای از شیعه می نامند، اما در عمل از حقوق شیعه برخوردار نیستیم. جدای از مدیریت، فرزندان ما حتی برای دسترسی به مشاغل عادی آموزگاری، نظامی گری، کارمندی جزء و ... هم ناچار به تظاهر و تغییر هویت اند که آن هم اخیراٌ به آسانی پذیرفته نمی شود و باید معتمدان شیعه شهادت دهند که ترک هویت کرده اند.
    هزاران نفر از فرزندان ما در دفاع از این مرز و بوم جان و سلامتشان را از دست دادند اما هیچ یک از رزمندگان «یارسان» با حفظ هویت به فرماندهی نرسیدند و از همرزمان بسیجی شیعه مذهبشان دنیایی عقب ماندند.

    ما را شیعه می نامند اما حتی یک قاضی، مدیر کل، رئیس اداره و ... با حفظ هویت نداریم. سوُال اینجاست آیا ما ضایعات خلقتیم و کودن خلق شده ایم یا قضیه ریشه در جایی دیگر دارد؟
    ما بدون گزینش، در دفاع از مملکت، پیشاپیش هموطنان مان می جنگیم، مالیات می پردازیم، کارهای دشوار جسمی به ما سپرده می شود، فرزندانمان به سربازی گرفته میشوند و تمامی وظایف شهروندی را انجام می دهیم اما زمانی که پای حقوق به میان می آید از حق انتخاب شدن، حق دسترسی به مناصب و مدیریت ها، حق اشتغال عادلانه، حق آموزش زبان مادری و آیینی، حق دسترسی و استفاده از رسانه های جمعی که از بودجه عمومی بهره مند هستند و حق ... بی بهره ایم؟ این است حکومت عدل علی و عدالت اسلامی مورد ادعا؟

    آقای رئیس جمهور ، اگر بخواهم بیش از این بر عقده های چرکین برآمده از تبعیض و تحقیر جامعه «یارسان» نیشتر بزنم، خونابه آن سیلاب چرکینی خواهد شد که مشام هر انسان آزاده ای را می آزارد. لذا با چند درخواست مشخص از حضرتعالی ادامه این رنجنامه را به مجالی دیگر موکول می کنم. شاید بتوان امیدوار بود که حضوراٌ سفره دل این هموطنان رنجدیده تان از طرف نمایندگان واقعی آنها به پیشگاهتان گشوده شود تا عمق فاجعه مشخص گردد.
    1- انتظار داریم به عنوان یک روحانی و مسئول نظارت بر اجرای بی قید و شرط قانون اساسی، با رایزنی با قوای دیگر، در اولین قدم با صدور بخشنامه ای به تمامی نهادها و ارگانهای حکومتی، با برداشته شدن موانع رد صلاحیت ها و گزینشهای استخدامی و مدیریتی غیر قانونی موجود، بسترهای لازم برای احقاق حقوق و مشارکت جامعه «یارسان» در سرنوشت خود فراهم گردد.

    2- در گام بعدی، در اجرایی شدن اصول مندرج در قانون اساسی به ویژه فصل سوم و نظارت دقیق بر اجرای آن اقدام جدی و پیگیر به عمل آید.
    3- با انتخاب یک مشاور از بین فعالان با سابقه «یارسان» به عنوان نماینده ی یارسان در دفتر اقوام ومذاهب، امکان ارتباط مستمر و مستقیم مردم با ریاست جمهوری و پیگیری مطالبات برحق آنها فراهم آید.

    4- در صورت تغییرات احتمالی قانون اساسی در آینده، با رایزنی با نهاد های ذیربط تلاش شود جایگاه «آیین یاری » به صورت شفاف در قانون اساسی مشخص گردد.
    به امید اجرای عدالت، فراهم آمدن زندگی انسانی و تحقق آشتی ملی در سرزمین مشترکمان.

    سیاوش حیاتی

    فعال مدنی جامعه یارسان
    3/27/ 1392

Freitag, 29. April 2016

قارەمانێک لە دیار قەڵخانی و باوش باوە قورێ .. نویسینی له ته رف کاک بشیر امیرخانی له ولات فنلاند

قارەمانێک لە دیار قەڵخانی و باوش باوە قورێ
ئیمڕوژ لە ڕێگاێ فەیسبوک خەوەر کوچ ئاخر خاڵو مراێەلی دیم . وە ڕاسی سەرەڕاێ ئەوێک خاڵو مراێەلی وە قەوڵ پێشەنان بەش خوەێ ئومر کردوی) وەڵێ دین و شنەفتن ئی خەوەرە ئەڕام فرە سەخت و جێ داخ بی وە دەڵاێڵهاێک کە لەی کورتە نویسانە هەوڵ دەم وە خاتر ڕوح پاکێ ئشارە وە پێ بکەم.
خاڵو مراێەلی وە دەلیل زوڵمێک کە دەسەڵات حاکم لە مەنتەقە داشت جور فرە لە هاوچینەکانێ لە خوەندن بێ بەش بی و وە قەوڵێک بێ سەواد بی. سەواد خوەندن و نویسان نەێاشت وەڵێ ئەڕا ئێل و هەمکیشەکان خوەێ ئەڕا کومەڵگاێ یارسان با سەوادێکێ کەم نمونە بی. قارەمانێک بی کە لە درێژاێ تویل ژیانێ جور قەڵخانێک ئەڕا دەفاع لە کۆمەڵگاکەێ بی.
راسە خاڵو مراێەلی بێ سەواد بی وەڵێ لە نەزەر نزامی ڵیاقەت فرماندەێ لەشکەرێک داشت. ئازایی و پیاوەتی خاڵو مراێەلی ئەڕا گشت مەردوم مەنتەقە وە تایوەت هاوکیشەکان خوەێ دیار و وەرچەو بی. هەرچەن لە نەزەر سنی من وەڵ خاڵو مراێەلی فرە فەرقمان بی وەڵێ هەمیشە جور ڕەفیقێک بیم وەڵیا و لە دەم وە خەنینەکەێ و قسە خوەشەکانێ لزەت بردم. خاڵو مراێەلی و فرە لە هاوچینەکانێ کە وە داخوە ئیستاء لە ناومان نیەن و دیارمان وەڵیانە کەفتە دونیاێکیتر، کوڵەکەێ دەفاع لە مردم ئارسان بیین. وە وجود ئەو جورر کەسگەلە کۆمەڵگاێ یارسان ئحساس ئەمنیەت و ئاسایش کرد. فرە دوس دێرم لە یاد و خاترەێ خاڵو مراێەلی بنویسم، چویکە وە ڕاسی وە ئەندازەێ کەسێکی نزیک و ئەزیز خوەم دوسێ داشتم و خاترێ تواستم و توام، وەڵێ ڵەێرە وە خاتر روح پاکێ ئشارە وە دو خاترە لە خاڵو مراێەلی کەم.
لە کمپ التاش وەختی خەوەر کوچ ناوەخت براێ ئەزیزم ئەمین دانەپیمان، گشت مردم یارسان هاتن و لە در ماڵمان جەم بیین و چەند ساعەتێک لە شونێ خاڵو مراێەلی هات. هاتە وەردەم من و وەت کورەکە چە بیە، وەتم خاڵو مراێەلی ئەمین تو خوەش وە تەسادف لە بەین چیە، یەک لەحزە شوک بی و وەت چە وەتی؟ وەتم ئەمین تو خوەش، وە دو دەسی دا مڵ سەرا و وەت یارسان چراخێ کوشیاوە، ماڵ آخە بایەد ئاو بکەنە کوانگ و دی تەمام بی. وەتم خاڵو مرایەلی ئەوەڵ ئاخر خوەت بار، دونیا هەر وەیجورەسە و فرە قارەمانگەلتر لە ئەمین ئازاتر لە دەس دایمە، تو باید دڵخوەشی ئیمە بیەێ، وەت ڕاس ویشی وەڵێ ئەمین ئەڕا من فەرق داشت و چیین ئەمین ئحساس کەم گشت تایفەسان لە بەین چیە، وە دەنگ بەرز گیریا و هاوار کرد و منیچ سەرەڕاێ ئەوێک خوەم لە وەزیەت خاسێک نەویم وەڵی هەوڵ دام دڵداری خاڵو مراێەلی بیەم چویکە زانستم چەنێ بەینێ وەڵ ئەمین خوەش بی.
لە شون لە دەس دان ئەمین ئەکسەر ئێوارەنەکان هات ئەڕا لامان و دڵداریمان دا و وەت ئیوە باید جێ براکەتان بگرینوە و ئومێد خوەتان لە دەس نیەێەن.
خاترەێ دوم کە توام باسێ بکەم:
سەرەڕاێ کیشان سەختی و نەهامەتی لە ڕومادی و مرز اردن،خاڵو مراێەلی هاتە دانمارک. ئارەزو داشتم لە فرودگاە بڕەسمە ئستقباڵێ، وەڵێ وە راسی وە دەلایل کاری ئمکان ئەڕام نەیاشت تا چەن مانگی گوزەشت و چیم ئەڕا دانمارک. چیمە خزمەت مامو کوچ کردگم، مامە قەمەر،ڕوحێ شاد. وەتم برا با بچیم سەرێک بیەیم لە خاڵو مراێەلی، ئەویچ وە خوەشحالیوە وەت بچیم. ئێوارەێک چیمن و چیمنە ماڵ خاڵو مراێەلی و وە باوش گەرم پێشوازی لە لیمان کرد و لە شون حەواڵ پرسی وەت برا، گلەی فرە لیت دێرم، وەتم ئەڕا خاڵو مرایەلی، وەت تو باید لە فرودگاە باهاتایتە دەمانوە و بەهاتایتە سەردانم، وەتم من هامە فنلاند و ئەڕام دویر بیە و شەرمەندە نەتوانستمە زویتر بام، وەت با لە فەنلاند بیت وەڵێ باید هەر باهاتای، وەتم زانی فنلاند ها کۆ؟ وەت نە، مەگەر هەر ئی وڵاتە نیە! وەتم خاڵو مراێەلی ڕوسیە شنەفتیە؟ وەت ئارێ، وەتم هاوساێ وڵات ڕوسیەیم، توزێک وسا و وەت ئەێ براێ ڕومە دی گلەی لە لێت ناکەم، خەێاڵ کردم هایتەی وڵاتە.
خولاسە چەن ساتێک من لە خزمەتێ بیم و خودا حافزی کردیم کە وە داخوە ئەوە بیە ئاخرین دیدارێک کە من وەڵ ئی گەورە پیاگە داشتمەێ.
هەرچەن بنویسم و بویشم لە وەسف ئی کەڵە پیاگە هەمراێ کەمە، فقط تواستم وی کورتە نویسانە هەم یادێک لە خاڵو مراێەلی کردوم و هەم جارێکتر بویشم یاد و خاترەێ ها دڵمانا. هەر وەیبونەوە پرسە و سەرەخوەشی خوەم ئاراستەێ تاێفەێ ئەزیزی و قەلخانی وە گشتی و خانەوادەێ خوەێ وە تایوەتی کەم و شەریک خەمێانم.
ڕوحت شاد و یادت وە خەێر

بشیر   امیرخانی فنلاند
٢٩.٤.٢٠١٦

Sonntag, 6. März 2016

توهین و حملات چماقداران فلاحت پیشه یا(پیروان ولایت) به کوردان یارسانی در اسلام آباد غرب..اردلان بهروزی آمریکا






هارون آباد، شاباد و اسلام آباد کنونی، شهری که در سده ی گذشته از لحاظ بافت جمعیتی تنها به ملت کورد تعلق داشت و همانا نمائی از فرهنگ ، زبان و تاریخ کورد را تداعی می‌‌کرد، اگر چه از زاویه ی مذهبی به تقسیمات مذهب شیعه و یارسان اشاره‌های ابراز می‌‌شد اما در گذشته کوچکترین بی‌ احترامی و برخورد‌های ناشایست فی مابین رخ نداده بود که از آن بتوان بهره برداری مذهبی و تفرقه اندازی را سوژه کرد و در جهت منافع گروهی، دولتی و دینی از آن استفاده کرد،ولی شوربختانه به هنگام سرکار آمدن نظام متحجر مذهبی با مرکزیت شیعه گری از آن ولایت فقیهی ، پوشش مذهبی از سوی حکومت اسلامی به بسیاری از لایه‌های مردمی نفوذ و چسپانده شد و با گذشت زمان بنیاد تبلیقاتی خود را در همه جای ایران گسترش داد که در این راستا شهر کهن و تاریخی اسلام آباد غرب از توابع کرماشان بی‌ نصیب نماند و از همان اوایل انقلاب ۵۷ خورشیدی، شروع به کار کرد و در طول جنگ هشت ساله ی ایران -عراق ، بنیاد کار خود را از بازمانده‌های مفقود شدگان جنگ، خانواده ی شهدا، باور مندان مذهبی رادیکال و…غیره شروع کرد و در طول۳۷ سال نظام پلید اسلامی از همین مجموعه که اکثریت آن متعلق به شهر نامبرده بود عناصری را پدید آوردند که شهر شاه آباد و حوالی وابسته به آنرا به گروگان خود در آوردند و حتا افرادهای زیادی از این دارودسته سرپرستی بسیاری از نهاد‌های مهم امنیت و اطلاعات استان کرماشان را از آن خود کردند، در نتیجه در طول این سالها همگی نمایندگان شهری و مجالس و نهاد‌های نظامی و سپاهی … به جماعت نامبرده تعلق داشتند، بنابرین نباید انتظار داشت که رنگی بالاتر از سیاهی وجود دارد!؟
انتخابات نمایشی هفته ی اخیر در شهر اسلام آباد غرب باعث شد که چهره ی رادیکالیسم مذهبی شخص (حشمت لله فلاحت پیشه) که در دوره ی گذشته رای نیاورده بود بیش از هر زمانی عریانتر شود، اطلاعات موثق حاصل است وقتی پیروزی استسوابی ایشان را از صندوق رای اعلام کردند، فالانژ‌های پرورش یافته ی مکتب مسجد و بسیجی او‌ به خیابان ها ریخته و به بهانه ی اینکه یارسانیان ساکن شهر از کاندید دیگری حمایت کرده بودند با چماق و قمه به آنها حمله کرده و در ادامه بی‌ حرمتی و توهین را به ” جمخانه ” که محل راز و نیاز و دعای آنان است رساندند و باعث شکستن شیشه و درب و پنجره‌های آن شدند و به مدت چند ساعتی در کوچه و خیابان ها شعار‌های توهین آمیزی را بر علیه یارسانیان سر دادند که در اینراستا مامورین انتظامی و امنییتی شهر به دلیل اینکه خود از وابستگان و هم کاسه‌های آنان بودند کوچکترین واکنشی از خود نشان ندادند، بنابرین و به نظر نگارنده ی ستور فوق که آشنایی خاصی با شهر و بافت مردمی اسلام آباد غرب دارم نباید مردم عادی را با این قشر تربیت یافته ی نظام اسلامی در ‌یک ردیف قرار داد!؟ این چماق به دستها همان پیروان ” لطیف سفری و فلاحت پیشه هاست که‌در دهه ی هفتاد خورشیدی وقتی لطیف سفری رای نیاورده بود فریاد زده بود باید بار ‌یک تریلی سیبل تراشیده را از مناطق یارسان به اسلام آباد غرب بیاورم! فلاحت پیشه هم در دور گذشته سد آبی‌ که از گهواره تا زمکان ساخته اند و بخش مهم کشاورزی و باغداری مناطق گوران را از بین برده اند، سعی‌ کرده که آب آنرا به شاباد انتقال دهد و از طراحان اصلی‌ این حرکات موذیانه است! بنابرین اینان با این شیوه ها می‌‌خواهند که مردم را به‌جان هم بندازند!اینان عناصر مشخصی هستند که جیره خوار و حافظ نظامی هستند که شایسته نیست حساب مردم شاباد غرب و توابع آنرا با جنایات آنان شریک و در ‌یک وزنه قرار داد!؟


همانطور در نوشتار و گفتار‌های پیشین آورده‌ام که در ایام هر انتخاباتی در استان کرماشان نماینده‌های برون آمده از فیلتر شورای نگهبان برای به دست گرفتن کرسی دکور و پولسازی خود، درب خانه ی هر یارسانی را زده و بویژه دست کمک را به سوی خاندان بزرگ یارسانی دراز کرده تا شاید با مهر و امضای آنان خیال خویش را در پیروزی راحتر تضمین کنند، انتخابات استسوابی هفته ی اخیر هم نمونه‌ای از چنان گفته‌ها بود، اما این بار با اطلاعاتی که دارم نفوزداران یارسان تمایل کمتری را به دخالت از خودنشان داده اند و باید گفت دست روی تعیین کردن هیچ نماینده ی خاصی را از خود نشان نداده بودند و حشمت لله فلاحت پیشه هم از قبل انتخاب شده بود!؟ و متاسفانه پیروزی خود را با افتره و توهین و تفرقه در میان مردم شاه آباد غرب اعلام کرد!رژیم اسلامی ایران از همان اوایل استقرارش بر علیه مذهب و آیین‌های غیر اسلام اعلام جنگ وجهاد کرد که یکی از این اقلیتهای آیینی یارسان بود، شوربختانه در طول عمر ۳۷ساله ی رژیم اخوندی ایران انواع و اشکال ظلم و نه عدالتی در حقّ پیروان یارسانی به تاریخ پیوسته است و تا مشارکین جنایت رژیم سر بالا هستند حقّ کشیها همچنان ادامه دارد و یارسان هم بسان ” بهائی” در سراشیبی قرار خواهد گرفت، البته اگر متحد و حرف بشنو بزرگان خود باشند شاید ورق به گونه‌ای دگر سرنوشت خود را تعیین کند! اجماع اعتراضی یارسانیان در بخشداری گهواره از توابع شاه آباد اگر چه تاثیرات خاص خود را داشت،اما در همان حال به خاطر استقرار ویژه در آن منطقه از امنیت جانی و..برخوردار بود ولی برپا کردن اعتراض جمعی در شهر بزرگی چون کرماشان نمی تواند از چنان صفاتی برخوردر باشد ، بنابرین باید بسیار مواظب بود!؟
یارسان بزرگترین اقلیت آیینی در ایران است و به طور تخمینی جمعیتی بالغ بر ‌یک میلیون و نیم در ایران دارد تاریخ ریشه‌ای یارسان به آیین‌های کهن و باستانی سرزمین کنونی ایران بر می‌‌گردد و از هر کدام از آنها نشانه‌ای رابه همراه آورده، البته بعد از انقراض سلسله ی ساسانی که خود حامل و همراه آیین زرتشت بود آیین اسلام به گونه ای پراکنده جای آنرا گرفت،اما با گذشت ۲۰۰تا۳۰۰ سال آیین یارسان برای زنده و پر کردن فضای تاریک آن برهه در مناطق لرستان پدیدار گشت و کم کم به دیار کوردستان رسید و هدود ۸۰۰ سال پیش با رهبری ” سولتان صهاک ” اعلام موجودیت کرد و دارای کتاب‌های آیینی هستند که آنرا دفتر میخوانند و به زبان کوردی :گوران قدیم ” نوشته شده است و امروزه لهجه ی هورامی می‌‌تواند نمایی از آن باشد، مرکزیت اکثر پیروان یارسان در استان کرماشان واقع شده است، اساس آیین یارسان باور به فلسفه ی باروری روح ( دونادون ) که‌در زبان انگلیسی ” رینکارنیشن” گفته میشود و ارکان‌های باوری دگر آن، که باید رعایت شود همانا عمل به چهار اصل ؛راستی‌،پاکی،نیستی و ردا است که در کنار اینها با تکیه بر کلام دفتری یارسان گذاشتن سیبل برای پیروان آن ضروری است، درقبال مسجد دارای مکانی به نام جمخانه هستند قبلهٔ آنها مقبره رهبر آیینیشان (سولتان صهاک) است که در هورمان کوردستان قرار دارد.

اردلان بهروزی آمریکا ۳/۴/۲۰۱۶