Donnerstag, 10. November 2016

خاونکار یعنی چه ؟ چرا مردم یارسان این روز را جشن می گیرند؟




خاونکار یعنی چه ؟ چرا مردم یارسان این روز را جشن می گیرند؟


آیا مراسم عید خاونکار،  فقط یک مراسم مذهبی ویک وظیفه ی دینی است ؟ آیا رسالت « دین یاری » مانند فلسفه ورسالت ادیان قبلی وتکرار همان سیستم « معبود ، عابد، عبادت، زیارت ، نذر ، قربانی ، پیروی مطلق از خدا وکتاب خدا» وتقلید از مقلدین دینی  است ؟ آیا سلطان سهاک ویارانش آمدند تا برای مردم یارسان ، « جم خانه » را جایگزین مسجد ، کلیسا و کنیسه و« نذر و نیاز»را جایگزین « نماز» بکنند؟  
چرا خاونکار را جشن می گیریم ؟ چه چیزی را جشن می گیریم ؟پیام اصلی خاونکار چیست؟ وچه درسی از گرامیداشت این روز می گیریم؟
دراین مقاله سعی بر آن است به پاسخ این سئوالات به استناد متون دینی یارسان بپردازیم.
همانطور که میدانید یکی از بزرگترین ومهمترین مراسم وجشن های مردم یارسان ، جشن « عید خاونکار» است . ظاهرآ به دلیل به رسمین نشناختن « دین یاری» و حاکم بودن دین اسلام ، قرن هاست که با وجود برگزاری پنهان و آشکار مراسم خاونکار، آنچنان که می بایست حق مطلب در اینباره  ادا نشده است و علت اصلی واقعه ی جشن « عید خاونکار» و روزه ی « مَرّنو » در لفافه ای از اسرار مانده است. در راستای همین پنهان کاری سعی گردیده که تنها به جنبه ی دینی قضیه اهمیّت داده شود و بیشتر با به جا آوردن  مراسم نذرونیاز وروزه داری به عنوان یک تکلیف دینی ، به ابعاد اجتماعی اخلاقی وتاریخی این واقعه کمتر پرداخته شود.  لذا در این فرصت به اختصار در این مقاله بحث خواهد شد.
مردم یارسان که در ایران به « اهل حق» ودر کوردستان عراق به « کاکه ای » شناخته می شوند ، پیرو یک دین کاملآ مستقل به نام  « دین یاری » هستند . بنیانگذار این دین،  « سلطان سهاک » ویارانش بودند که اصالتآ از کوردهای برزنجه ی کوردستان عراق و به زبان کوردی (گورانی)هورامی سخن می گفته اند. کتاب مقدس مردم یارسان « دفتر پردیوری» نامیده می شود که  به زبان « کوردی گورانی یا هورامی» و به نظم نوشته شده است.به استناد متون دینی این دین دارای دوتاریخچه میباشد : تاریخچه پنهانی(سرّی ومخفی بودن )، وتاریخچه آشکار شدن . ظهوردین یاری در دوره پردیور در منطقه اورامانات پاوه رخ داد واین دین از حالت اسرار پنهانی به مرحله آشکار ومکتوب شدن وارد گردید. البته بعد از دوره ی پردیور متون دینی دیگری به متون دینی مردم یارسان اضافه شد که از آنجمله میتوان به « دفتر درویش های آسید براکه» (که زبور حقیقت نیز نام دارد )، دفتر شاه حیاث، دفترشیخ امیری ،خان الماس ، «دفتر چوشچی اوغلی ویارانش»،  دفتر ایل بگی جاف و چندین دفتردیگر اشاره کرد که همگی در تآیید ، تفسیر و توضیح دفتر پردیوری آمده اند.
 آشکار شدن دین یاری نه تنها به سادگی وبدون مشکل صورت نگرفت بلکه با مقاومت ومخالف شدید مُلاها ورهبران دینی منطقه مواجه شد . آنان بلا فاصله  به تقابل ورویارویی مستقیم با سلطان سهاک روی آوردند اما ازآنجا که دین یاری ، دین صلح ودوستی، مهربانی ومودّت بود، سلطان سهاک ویارانش به جای مقابله به مثل وتوسل به زور وخشونت ، راه کوچ و سفررا در پیش گرفتند و از « برزنجه » به  منطقه ی اورامانات کوردستان ایران راهی شدند. شبانگاهان در طول راه در غاری به نام « مَرّنو» سکنی گزیدند، اما دشمنان در تعقیب آنان برآمدند و آنها رامحاصره کردند. سلطان سهاک ویارانش سه شبانه روز مجبور به مقاومت ومبارزه دریک جنگ تحمیلی وناخواسته شدند که نهایتآ  منجر به پیروزی سلطان سهاک ویارانش شد. آنان دراین سه شبانه روز فرصت خوردن ونوشیدن نداشتند. نهایتآ پیرزنی( که ظاهرآ خاتون رمزبار بوده اند)  یک عدد خروس آب پز همراه بامقداری برنج ،نان و آب برای سلطان سهاک ویارانش آوردند . آنان این مواد خوراکی را در غالب یک مراسم دینی وشکر گزاری ، دعا و تنبورنوازی وخواندن سرودهای دینی به زبان کوردی ، دربین خود تقسیم نموده ومصرف کردند و پیروزی خود را بر دشمنان یارسان ( یعنی سپاه چیچک) جشن گرفتند. به همین دلیل در « دفتر پردیوری» به این واقعه اشاره و به یارسانی ها توصیه شده که این مراسم را به عنوان « عید خاونکار» و « مال پادشاهی» بجا بیاورند.
کلمه ی خاوندکار ، یا خاونکار یک کلمه ی کوردی و به معنای صاحب همه چیز یا  صاحب جهان است که یکی از اسامی سلطان سهاک نیز می باشد.
متآسفانه پس از دوره ی « پردیور» ، بعضی از وقایع تاریخی  یارسان،بعضآ تحریف یا  به صورت های دیگری نقل، تعبیر وتفسیر شده است.مثلآ موضوع بسیار مهم تاریخی « واقعه مَرّنو »  به صورت  یک دعوای عشیره ای ، قبیله ای  بین سلطان سهاک و سپاه « چیچک » و یا دعوای خانوادگی بین سلطان سهاک و برادران ناتنی ش برسر ملک واملاک یا چند تیکه از وسایل منزل تعبیر وتفسیر شده است. چنین تصوری از خاونکار، به معنی  تنزل دادن و کوچک شمردن سلطان سهاک ویارانش و  فراموشی اندیشه، تفکر و جهانبینی دین یاری  است . از طرفی چنین برخوردی،  ظلمی بزرگ به اندیشه و آرمان والا ی سلطان سهاک ودین یاری است. از سویی دیگر سعی گردیده که  این واقعه ی تاریخی فقط به صورت یک تکلیف دینی، روزه ،نذر، نیاز ودعا ومناجات جلوه داده شود وپیام اصلی و زوایای فلسفی ، تاریخی واجتماعی « واقعه ی مَرّنو» به فراموشی سپرده شود، در حالیکه اجرای مراسم دینی مخصوص این مناسبت و روزه داری ، تنها بخشی از مراسم خاونکار است.
اما ببینیم که پیام اصلی و واقعه ی « مَرّنو ، و خاونکار»چیست؟
جشن عید  خاونکار و روزه ی مَرّنور، پیام جهانی و افتخاری بزرگ برای همه ی بشریت است . این اغراق و گزافه گویی نیست ، این یک واقعیت تاریخی است . چرا؟؟
تقریبآ به طور قطعی میتوان گفت اکثریت دین هایی که قبل از « دین یاری » آمده اند ، مخصوصآ ادیان ابراهیمی ، همه فلسفه ای مشترک ونزدیک به هم دارند و از یک قانون وفرمول پیروی می کنند . همه این ادیان به اصطلاح دارای یک فرمول شبیه به یک خط عمودی یا یک « هِرَم » هستند که در رآس آن یک خدای مقتدر با تمام اختیارات و در مرحله ی  بعدی  یک پیغمبر با اختیارات کامل از طرف خداوند و یک کتاب مقدّس که فرمایشات ودستورات خداوند است، بوسیله ی یکی از فرشتگان خداوند در قالب « وحی » برای پیغمبرارسال شده است که باید بدون هیچ چون وچرا وپرسشی، پذیرفته واطاعت شود . دراین سیستم،  انسان موجودی است فطرتآ گناهکار ، ذلیل ، خار ، و ناتوان که از قطره ای آب گندیده درست شده است و دائمآ در زیان وخُسران است مگر اینکه ایمان کامل بیاورد واز دستورات  خدا، کتاب وپیامبرپیروی بدون چون وچرا بکند.(سوره ی والعصر آیه ی 1تا3وسوره مرسلات آیه ی 19 تا 21 و سوره ی صافات آیه ی 11).
 در ادیان ابراهیمی ، « آدم وحوا» نیز بواسطه خوردن سیب ممنوعه دچار گناه شدندو  از بهشت رانده شدند، لذا انسان از بدو تولد بارگناه اجداد خود را به دوش می کشد . دراین ادیان ، خداوند سیستم قضایی ، مجازات وپاداش خاص خود را دارد . نافرمانی وانتقاد از کلام خدا عملی نابخشودنی است. نیکوکاران با ایمان وکسانی که عبادت را کامل بجا آورده اند، پاداشت بهشت همراه با باغ ها و« حوری های زیبا روی » دریافت خواهند کرد . کسانی نیز که نافرمانی کرده اند وبه کلام خدا وپیامبرش ایمان نیاورده اند ، سالها ی طولانی در آتش جهنم با شعله هاوگرزهای سوزان وداغ، شکنجه خواهند شد.
در ادیان ابراهیمی طبقه ای به نام روحانی وجود دارند که کارشان ترجمه ، تعبیر،تفسیر وتدریس کتاب مقدس است ومردم موظف به پیروی وتقلید از آنان هستند . گویی که خداوند عقل بیشتری به آنان عطا کرده است . وجود این طبقه باعث بوجود آمدن پدیده ای به نام « تقلید و مقلد » شده است . به همین دلیل در دین اسلام مراجع تقلیدی وجود دارند که مجاز به تفسیر وتعبیر قرآن مجید ، صدور فتوا ، تهیه ی وانتشار قوانین ومقررات دینی تحت عنوان «رساله ی دینی» هستند.هرفرد مسلمان مرجع جامع الشرایط خود را انتخاب می کند و در همه ی اموردینی اجتماعی از او پیروی می کند .
در متون دینی مردم یارسان،تقریبآبه همه ادیان و رویدادهای مهم تاریخی از ابتدا تا کنون به عنوان یک پروسه اجتماعی تاریخی  اشاره شده است واز اکثر شاهان ، پیامبران وبزرگان دینی مخصوصآ ادیان ابراهیمی با احترام نام برده شده است . اما هرچند که از همه ی ادیان واعتقادات به عنوان ضرورت تاریخی در پروسه تکامل مادی معنوی انسان یاد شده است ، لیکن این به معنای تآیید وحقانیت این رویدادها نمی باشد . در متون دینی یارسان صراحتآ نوشته شده که هیچکدام از هفتاد ودو دین نتوانسته اند گوهر پاک ، ناب وپیام واقعی « حق وحقیقت » را به انسان نشان دهند . تا اینکه بشر به مرور زمان و در پروسه « دونای دون» پیشرفت  معنوی کرده  ونهایتآ در دوره ی پردیور تکامل معنوی به اوج خود رسیده  وبشر به بلوغ فکری رسید تا آنکه سلطان سهاک ویارانش « دین یاری » را آشکار کردند و گوهر واقعی حقیقت  را به نمایش گذاشتند.نمونه هایی از متون دینی مردم یارسان در این زمینه :

دفتر پردیوری :
 رمزبار مرمو:
 وست او پردیور
 بارگه شام آما وست او پردیور
 آنه وست اره جه مانگ اخضر
 چوین  بازرگانان کالاش وست اوبر
 بازرگانی بی برآما نه چین 
سکه ش درست بی چمش نرگسین
 وست او پردیور آشکارش کرد دین
اوشاهنشاوی
 بارگای شام وستن اوشاهنشاوی 
 بارگای شام وستن او شاهنشاوی 
 او رو نیامان راگه حساوی 
 نه گنان او شون حرف کتاوی
خلاصه ی کلّی معنی کلام : واین بارگاه ومنزلگاه « حق » را در پردیور برقرار کردیم ، او ( سلطان سهاک ) کسی است که همچون بازرگانان چینی همه نوع کالاها و گوهر های ناب را در نزد خویش دارد ، او آمد ودین یاری را در پردیور آشکار کرد. اورا درست وصحیح را برقرار کرد ، پس دیگر به دنبال حرف کتاب های مقدس  نروید.
کلام درویش نوروز: 
در بند کلام ، «کرد کویزنان»  چنین می گوید: 
هفتادو دو دین پرده و پرده 
 هیچ تیدا ندیم سوای جه هرده
خالی الوج دیم اصل بی مایه
 جای جور جفای رنج بی پایه 

دله وجودن
 دله دور جهان یار نه وجودن
 هفتاد ودو رمز جاش عود عودن
 عوده یک منزل گشتش بی سودن 
 یک گروهی هن خلقت نورن
 مست بوی عرق روی انطهورن
 رجوع نیارو وهیچ ملتی 
 بی سوره وکتاو ، بی سیاه خطی
باقی دستانان بهانه و سوچن 
 ویل گرد هرده هیچ پلوچن
هر چند که  دین یاری ومردم یارسان به همه ی ادیان احترام  می گذارند ، لیکن عبارت « احترام » به یک عقیده یا دین  با عبارت « اعتقادداشتن»  به آن دین متفاوت است . متآسفانه عدم رعایت مرز بین احترام گذاشتن واعتقاد داشتن،  ضررهای جبران ناپذیری در طول تاریخ  به فرهنگ مردم یارسان زده است ، یعنی به بهانه ی احترام گذاشتن، ، رسم ورسوم زیادی ازاسلام در فرهنگ مردم یارسان وارد شده است. لذا رعایت وتفکیک مرز بین احترام واعتقاد ، بسیار ضروری می باشد. اگر بگوییم که به همه ی کتاب های مقدس اعتقاد داریم پس باید به دستوراتشان نیز عمل کنیم . بنابراین بهتر است به جای عبارت اعتقاد داشتن ،  ازعبارت احترام گذاشتن استفاده کنیم.همچنین تداخل این دو عبارت باعث بوجود آمدن سوء تفاهم های زیادی در باره اعتقادات یارسان شده است به طوری که بعضی از یارسانی ها در آثار ونوشته های خود،  فلسفه ی دین یاری را مانند ادیان ابراهیمی تعریف کرده اند، در صورتی این سئوال پیش می آید که اگر قرار بود مبانی اعتقادی وفلسفی « دین یاری» همانند ادیان قبلی باشد، اگر قرار بود که مجددآ دین وآئینی تکراری  بیاید و سیستم « عابد ، معبود، عبادت وزیارت» را مجددآ ترویج کند،اگر قرار بود که بازار عقل ،دانش ، تفکر واندیشه تعطیل شود وسیستم « تقلید ومقلد» واطاعت بی چون وچرا  وکورکورانه برقرار گردد، دیگر نیازی به این همه زحمت ومشکلات، مخالفت ها ودردسرها نبود و واقعه « مَرّنو» اتفاق نمی افتاد. زیرا ادیان قبلی همه چیز را در باره ی عبادت ، بندگی ، تقلید و پیروی بی چون وچرا و بهشت وجهنم  توضیح داده بودند. بنابراین میتوان گفت که سلطان سهاک ویارانش طرح وبرنامه ای کاملآ نو وتازه آوردند. آنها آمدند تا به جامعه ی تک صدایی پایان دهند وچامعه را چند صدایی بکنند.  کار آنها مصداق بارز این شعر حافظ بود :

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم 
 فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیم
واما با زمی گردیم به سئوال ابتدای مقاله : « آیا مراسم عید خاونکار،  فقط یک مراسم مذهبی ویک وظیفه ی دینی است ؟».
جواب منفی است . در واقع واقعه ی « مَرّنو » و جشن خاونکار ، نه فقط یک رویداد ومراسم دینی، بلکه  یک انقلاب بزرگ اعتقادی و ارائه ی یک جهانبینی نوین ، مترقی و انسانی در راستای پروسه ی تکامل معنوی انسان ها است . برای اولین بار در تاریخ منطقه ، سلطان سهاک ویارانش ،به زیبایی،  انسان و جهان  را از دریچه ی دیگری معرفی وتعریف کردند . همانطور که گفته شد ، تا آن زمان اکثریت ادیان الهی وغیر الهی ، دنیا وانسانها را دوقطبی می دیدند ، وتقسیم بندی های  معنوی ، اجتماعی  به صورت اضداد بودند  یعنی همیشه دو پارامتر مقابل هم : «خودی وغیر خودی »،« روشنایی و تاریکی »، «خوبی  وبدی  » « خیر و شرّ» ، «مومن و غیر مومن »،« مسلمان و کافر» ،« خداوند وشیطان »  و«دوست ودشمن» . این تقسیم بندی ها نتیجه ای جز قتل و کشتار ، تفرقه ، جنگ وخونریزی ،  تجاوز ،کشورگشایی وحمله به سایر ملت ها ندارشته است.
  ادیان ابراهیمی، انسان راموجودی می دانند که فطرتآ و ذاتآ گناهکار است .آنها انسان را  با صفات بسیار پست وناپسند مانند، م ناتوان وضعیف، بالفطره گناهکار، عاصی ، حریص و گمراه در کتاب های مقدس شان خطاب می کنند . بنابراین خداوند برای راهنمایی ونجات آنها  پیامبرانی را فرستاده است.
سلطان سهاک و یارانش همه ی این معادلات قدیمی و تکراری را پشت سر گذاشتند وجهانبینی وارزشهای جدیدی را به جامعه عرضه کردندو تعریف دیگری از خدا ارائه دادند . آن خدای آسمانی که همیشه درعرش اعلاء و بالاتر از همه ودر رآس مثلث قدرت بود، خدایی که قادر مطلق ، قهار،  جبار ، و دست نیافتنی بود ، خدایی که دائمآ محتاج عبادت ، تکریم وچاپلوسی انسان بود خدایی که با سرکشی انسان ها ، عصبانی و خشمگین می شد ، خدایی که با زبان تهدید بابندگانش سخن می گفت ومدام آنانرا از روز جزا و قیامت بیم می داد، خدایی که برای خودش کعبه ای در زمین داشت و بندگانش را توصیه به زیارت آن می کرد، خدایی که به خاطر امتحان بندگانش ،  به اراده واختیار خود عده ای را ثروتمند وعده ای را فقیر خلق کرده بود، حالا به طور دیگری تعریف ومعنا پیدا کرد ه بود. اینبار خدا با مهر ومحبت  در یک کالبد انسانی ، ظاهر و زمینی شد. سلطان سهاک ، خدا و اقیانوس « ذات و صفات نیکو» ، مظهر مهربانی ، گذشت ، لطف وصفا است . انسان نیزدیگر حقیر وخوار نیست و  در پروسه ی « دونای دون» همچون قطره ای باران پاک وشفاف می شود و نهایتآ به اقیانوس معنویت می پیوندد واز حالت  قطره ی باران به بخشی از اقیانوس تبدیل می شود.
خدای یارسان با تهدید ،ارعاب ، گرز آتشین، یا با و عده ی « حوریان بهشتی» و جوی های عسل  با مردم سخن نمی گوید. اوبه انسان شخصیت داد ومرتبه ی او را بالا برد . او به انسان یاد داد که چگونه در پروسه تکاملی « دونای دون » میتوان بخشی از خدا شد.آری پیام او پیام انسان خدایی واصالت گوهر وجودی انسان بود. اگر احترام به کرامت انسانی و برقراری حقوق بشر،برابری حقوق زن ومرد وتک همسری درغرب واروپا ، با انقلاب فرانسه آغاز شد وغربی ها آن را افتخارخود می دانند ، باید منصفانه اعتراف کرد که سخت در اشتباهند زیرا  این افتخار قبل از همه ، متعلق به سلطان سهاک ویارانش ، متعلق به « دین یاری » ومردم یارسان است.این سلطان سهاک ویارانش بودند که با اندیشه ای نوین در هفت قرن پیش ، نقطه پایانی بر باورهای دیکتاتوری وضد بشری آن زمان گذاشتند وانسان را از رنج هزاران ساله ی اسارت وبردگی نجات دادند. هزاران سال طبقه ی روحانیت درهمه ی ادیان به مردم ظلم کردند وبا ترساندن مردم از خدای قدرتمند و روز موعود و « جزا »،حکومت وغارت کردند. تاریخ هیچگاه کشیش ها  واسقف های مسیحیت در قرون وسطی را با  دادگاه های تفتیش عقاید یا « انگیزاسیون »  فراموش نمی کند.  همان کشیش هایی که بهشت را با پول به مردم بیچاره می فروختند ودسترنجشان را غارت می کردند.همچنین  تاریخ هیچگاه حملات و  کشور گشایی ها و قتل عام ها را  بدست سپاهیان اعراب مسلمان فراموش نمی کند .ریشه ی همه ی این ظلم ها در جهان بینی دوقطبی  دیدن دنیا و منافع مادی ومعنوی بود .  آنها با تقسیم دنیا به مومن وکافر ، مجوز کشتن مردم را از کتاب مقدس شان کسب می کردند و جنگ هایشان را مقدس وجهاد می نامیدند و جان ومال وناموس مخالفان خویش را برای خودشان حلال شرعی می دانستند. در اعتقادات  آنها، خون ، شمشیر، جهاد و به قتل رساندن کافران نهادینه وتئوریزه  شده بود.
« دین یاری» براندیشه ی مخرب دوقطبی دیدن جامعه نقطه ی پایان گذاشت و واقعیت های موجود در جهان را  نه در قالب تضاد و دشمنی بلکه در قالب عبارات دوستانه و آشتی پذیر مانند « ظاهر وباطن » به صورتی تعریف کرد که لزومآ نه تنها ضد هم نیستند بلکه لازم وملزوم هم هستند و حیاتشان به یکدیگر ربط دارد. به عنوان مثال در ادیان الهی،  انسان از دو بخش ، روح وجسم ، خیر وشرّ ، خوبی و بدی ، یا معنویت  و حرص و آز(نفس امّاره) ساخته شده است که برای نزدیک شدن به دین وخدا، باید لزومآ ازبخش بد آن یعنی  مادیّات ، ولذت دنیایی دوری جست درحالیکه در دین یاری ، باطن و ظاهر درانسان به صورت روح و جسم تبلور یافته و جسم ، کالبد و ظرفی است برای روح . این دو لازم وملزوم یکدیگرند نه ضد یکدیگر. ضمنآ برای نزدیک شدن به خدا لازم نیست که دنیا ونعمت هایش را ترک ونفی کرد.
  «دین یاری » با حقارت به انسان نمی نگرد ونه تنها او را فطرتآ وذاتآ گناهکار نمی داند  بلکه چنان شخصیتی والایی به انسان می دهد که میتواند به مرحله ی خدایی برسد زیرا از گوهر ی تابناک و معدن معنوی ذات خداوند (یعنی سلطان سهاک ) آفریده شده است . کلام یاری در این باره چنین می گوید :

جه کان کَرَم داین یک بَشی 
 بعضی فراوان بعضی خوا چشی 
. هیچکس جه خدمت نمو نامحرم 
 بشی میه ران یا زیاد یا کم

معنی کلام : از معدن معنویت به هر کس سهمی داده شده است . بعضی ها زیاد وبعضی کمتر بهره برده اند . لیکن هیچکس از این معنویت بی بهره نمی شود وسهمی به میزان کم یا زیاد می برند.
« دین یاری » انسان را صاحب تفکر، اندیشه ، عقل ، دانش و مختار میداند . در قضیه ی جبر واختیار، آنچه که امروزبا اختیار و رآی خود انجام می دهیم ، اجبارآ نتیجه اش را فردا می بینیم. یعنی اختیارآن است که  ماامروز انجام می دهیم و اجبار، نتیجه ی رفتار دیروزمان است که فردا می بینیم و تغییری در آن نمی توانیم ایجاد کنیم زیرا زمان به عقب برنمی گردد.  کلام درویش نوروزدر باره عقل وشعور واندیشیدن چنین می گوید:

دل جم درویش جفای جور وشان
 مایه ی عقل وهوش ادب وارکان 
فکر ومعرفت تجربه وتدبیر
 آراسته ی جهان وسفته ی سریر
دین یاری بر اندیشه ، تفکر و خرد جمعی استوار است به همین دلیل است که حتی عبادت و نیایش مردم یارسان به صورت جمعی و همراه با موسیقی وآوای زیبای تنبور است و باز هم به همین دلیل است که  « دفتر پردیوری» برخلاف سایرکتاب های مقدس ،  تک صدایی و متکلم الوحده نمی باشد . در قسمتهای مختلف این متن مقدس می بینیم که در نشست های دینی وهمگانی که « جم » نامیده میشود ، سلطان سهاک برسر هر موضوع ، از یاران خویش نظر میخواهد و آنها در کمال آزادی وامنیت وبدون ترس،  نظر خویش را اعلام می کنند وسلطان سهاک به نظر آنان احترام می گذارد.
همچنین یکی دیگراز خصوصیات بسیار مهم دین یاری ، احترام به فرهنگ ، زبان و رسم ورسوم سایر ملیت ها است. همانطور که گفته شد بیش از هشتاد درصد متون دینی یارسان ومخصوصآ « دفتر پردیوری» به زبان کوردی گورانی( هورامی )نوشته است ، اما با توجه به اینکه بعضی از بزرگان ورهبران دینی متعلق به ملیت ها وجاهای دیگری بوده اند وباتوجه به اینکه سلطان سهاک قبل از دوره ی پردیور در کالبدهای جسمانی انسانی دیگری همچون ، بالویل و شاه خوشین لرستانی  ظاهر گردیده اند، لذا در دفتر پردیوری ، به غیر از زبان هورامی، زبان های کوردی سورانی (  زبان جافی در کلام عابدین جاف) زبان  « لری » و فارسی  نیز دیده می شود. این در حالیست که همکنون بعد از گذشت بیش از هفت قرن از ظهور دین یاری ، هنوز دولت های خودکامه ودیکتاتوری  در قرن بیست ویکم در دوران مدرنیسم ،حق خواندن نوشتن و تحصیل به زبان کوردی را به رسمیت نشناخته اند. 
توضیح وتفسیر کامل فلسفه ی دین یاری در یک یا دو مقاله نمی گنجد ، اما آنچه که لازم است در اینجاگفته شود این است که واقعه ی « مَرّنو» وجشن خاونکار یک جشن بزرگ ویک واقعه ی مهم تاریخی است . « واقعه ی مَرّنو» وخاونکار ظهور یک اندیشه وتفکر نوین بر پایه وبنیان انسانیت ، اندیشه و خرد جمعی است . این مناسبت یادآور روز پیروزی سلطان سهاک ویارانش بر داعشی های آن زمان ( یعنی سپاه چیچک ) است.همان سپاهیانی که همراه ملاهایشان از صبح تا شام به سلطان سهاک و یارانش دشنام می دادند و مسخره می کردند. همان ها که در دفتر پردیوری چنین از آنان یاد کرده است :

شاه یادگار مرمو:
 هنت گروی چنه مان دورن 
 سجده وشامشان تسبیح و مورن 
 چنی یارسان دایم لازورن
معنی کلام : عده ای هستند که (اعتقاداتشان) از ما بسیار دور است و ازصبح تا شب مشغول نماز وتسبیح هستند . آنان با مردم یارسان همیشه در تضاد هستند. 

رمزبار مرمو:
 هنت گروی  مرامان بی رام 
 ملان او مزگفت جه صبح تا وشام 
 ریشخند مکران و واته و کلام

شاه ابراهیم مرمو: 
هنت گروی مرّامان بی در
 کفتنی وشون سیاه خوان شرع 
ریشخند مکران وواته وگوهر
معنی کلام : اینها عده ای هستند که دائم در حال حمله و جنب وجوش هستند و صبح ها وشب ها نیز به مسجدها یشان می روند وگوش به فرمان مُلّایان وحاکم شرع می باشند  آنها در آنجا کلام ومردم یارسان را مسخره می کنند.
بنابراین به استناد متون دینی یارسان از این بحث نتیجه می گیریم که نهایتآ ، تهمت ، افتراء ، دشنام ، تمسخر و حمله های ناجوانمردانه وتهدید های پی درپی داعشی ها وملّاهای آن زمان  باعث شد که سلطان ویارانش درگیر یک جنگ ناخواسته بشوند که در پایان ، این درگیری وتعقیب وگریزها به پیروزی سلطان سهاک ویارانش منجر شد. واینک مردم یارسان هر سال در آبان ماه (ماه نوامبرمیلادی) بعد از سه شبانه روز ، روزه داری، تنبور نوازی و خواندن سرودهای دینی ، به صورت جمعی   پیروزی یارسان را برداعشی های آن زمان و آشکار شدن دین یاری را  جشن می گیرند و یاد وخاطره این رویداد مهم را گرامی می دارند.
عید خاونکار بریارسانی ها و همه ی انسان های آزاده  ونیک اندیش مبارک باد .
« یاردیده وکانی چیو وشن یار میو گیان»
« مزگان مزگانن خاوندکار میو گیان»

سید فریدون حسینی  آبانماه هزارو سیصد ونودو پنج برابربا نوامبر دوهزاروشانزده

Freitag, 9. September 2016

عید قربان ، یک عید اسلامی است وربطی به مردم یارسان ( کاکه ای ) ندارد .

عید قربان ، یک عید اسلامی است وربطی به مردم یارسان ( ک

اکه ای ) ندارد .














باسلام ، با توجه به نزدیک شدن « عید قربان» طی روزهای اخیر، تعدادی از یاران یارسانی ، سئوالات زیادی در این باره ودرباره ی سایر مناسبت ها واعیاد اسلامی، ازاینجانب پرسیده اند . لذا در پاسخ به سئوالات این عزیزان ، مقاله ای را که چند سال گذشته در همین ایام ، نوشتم و  در فضای مجازی  منتشر کردم ، مجددأ با اصلاحاتی تقدیم تان می کنم . امیدوارم دوستان عزیز با نظر انتقادی مقاله را مطالعه بفرمایند و اشکالات آن را یاددآوری کنند زیرا اینجانب هر انتقاد را یک هدیه از طرف دوستان برای اصلاح خودم می دانم .
آیا مردم یارسان (اهل حق ،کاکه ای) باید مراسم عید قربان را به جا بیاورند؟
اخیرأ درفضای مجازی مقالات و نظرات کوتاه و بلندی درباره ی جایگاه « عید قربان دریارسان» مطرح گردیده است وافراد زیادی مستقیمأ به این موضوع پرداخته اند. اما من تصمیم دارم موضوع مذکور را از زاویه ی ومنظر دیگری مورد بحث قرار دهم، زیرا « عید قربان » یک تابع از موضوعات دیگرویا زیرمجموعه ای از یک مجموعه ی اعتقادی دینی دیگر است. درواقع همکنون عید قربان زیرمجموعه یاتابع « سفر حج » دراسلام است .بنابراین اگر بتوانیم ارتباطی بین این مجموعه بااعتقادات مردم « یارسان» پیدا کنیم آنگاه میتوانیم درباره ارتباط زیرمجموعه (یعنی عید قربان)بایارسان نیز نظربدهیم.
ابتدا لازم است یادآوری کنم که اساسأ تاریخچه ی قربانی کردن درادیان وباورهای مردم  سابقه ای بس دیرینه وقبل از ادیان ابراهیمی دارد وبررسی این موضوع درظرفیت مقاله ی حاضر نمی باشد، اما  اصل موضوع عید قربان مربوط به دین اسلام نبوده است بلکه در دو دین ابراهیمی دیگر (یهود و مسیحیت)نیز از آن نام برده شده است ،ولی از آنجا که بسیاری از قصص ،دستورات و احکام اسلام با تغییرات جزیی و کلی از دین یهود ومسیحیت کپی برداری شده است، لذا دین اسلام عید قربان را با تغییراتی به سود خویش تصاحب کرده است.
 آنچه که واضح ومبرهن است  عید قربان یکی از مراسم و مناسک واجب ، حج است که صراحتأ در سوره ی حج در قرآن مجید به آن اشاره شده است. سفر حج بر هر مسلمانی که وسع مالی داشته باشد واجب شرعی است، پس اگر به بررسی موضع ونظر « دین یاری» درباره ی سفر حج و زیارت کعبه به استناد متون دینی «یارسان » بپردازیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که آیا انجام فریضه ی دینی قربانی کردن گوسفند درعید قربان برای مردم یارسان واجب است یا خیر.
در متون دینی یارسان ، دردفتر پردیوری دررابطه با کعبه وسفرحج کلام هایی به شرح ذیل آمده است :
سلطان مرمو: 
ویل نوانی ویل 
 باچه غلامان ویل نوانی ویل 
 روژی صد مینگه (منزل) نگیلان چوین خیل
 ومیل بنیام هاشیام اوذیل

بنیامین مرمو:
کعبه ی حج ویل 
 غلامان مکردی کعبه ی حج ویل
هنگامم نیا هاشیام اوذیل
 شده رشانم کردن اراگیل

معنی کلام : سلطان سهاک می فرمایند : سرگشته وگم ، و ، ویلان نباشید به یاران بگوید که به راه گمگشتگی نروند، وهمانند ایلیاتی وچادرنشینان ( که درپی یافتن چراگاه ،ازیک محل به محل دیگر کوچ می کنند)هرروز صد محل ومنزل را به دنبال پیدا کردن خدای خوددنبال نکنید)که به درستی من در قلب های شما هستم. بنیامیین می فرماید: کعبه وحج بیهوده نروید به یاران بگویید که این راه را نروند ،من قدمی برداشتم (یعنی دریک پروسه دونای دون )به قلب های شما آمدم وآنان که به گرد چادر سیاه کعبه می گردند گمگشته وسرگردانند.
پس نتیجه می گیریم که متون دینی یارسان ،رفتن به حج وطواف کعبه را، راه گم کردن می داند ، یعنی افرادی که این راه را برای دیدن حضرت حق برگزیده اند آدرس را اشتباهی می روند. اما وقتی که به کسی اعلام می کنیم که  آدرس راه مقصد ومقصودش را اشتباه می رود ، اخلاق وعقل حکم می کند که آدرس صحیح را به او بدهیم . بنابراین بازهم مجددأ به کلام پردیوری یارسان مراجعه کنیم ببینیم چه آدرسی به ما می دهد؟

یادگار مرمو:
 اوذیل بنیام 
 بارگای شام وستن اوذیل بنیام
 غلامان بیان چنی سرانجام
 شه ده رشانم کل وستن نه دام

بنیامین مرمو: 
هنت گروی جه عالم اولایی
 نه چه بابا آدم نه چه حوایی 
 خدا باآشان آشان با خدایی

مصطفی مرمو:
 هنت گروی یاری منمانان
 باقی وقلم موسی مزانان 
 سلطان وخدای برحق مزانان

داوو مرمو: 
هنت گروی 
 گروی ناجین
 کعبه شان جمن ویشان حاجین
لوام اوکلام کلامم وانا 
 کعبه ی من جمن ای مهربانا 
 ورتر نه خواجا پیرش نمانا

معنی وتفسیر: بابایادگار می فرمایند: بارگاه وخانه ی حضرت حق را درقلب یاران قرار دادیم وای یاران با کلام سرانجام می آیند وآنگاه همه آنان که قبلأ دور چادرسیاه کعبه زیارت می چرخیدند وزیارت می کردند را در دام معنوی« دین یاری» می اندازم .(یعنی عاقبت آنان در زندگی هاو جامه های ی بعدی در پروسه ی « دونای دون» به یار، و مقصود خویش خواهند رسید و راه درست را پیدا خواهند کرد)
. بنیامین می فرمایند: عده ای از مردم  هستند (منظور مردم یارسان است)که از عالم برتر و والاتری هستند. اینان نه از نسل بابا آدم و نه از نسل حوا هستند، خدا با آنان هست و آنان با خدا (یعنی خدا همواره در قلب و وجودشان است و خودشان بخشی از خدا هستند). 
داوود می فرمایند : عده ای هستند که نیازی به نجات دهنده و ناجی ندارند چرا که خودشان ناجی و نجات دهنده هستند، کعبه ی آنان « جم یاری» است بنابر این خودشان همیشه حاجی هستند(زیرا جم یاری کعبه ما است).
به سوی دفتر و کلام یاری رفتم و آن را خواندم // و دریافتم که کعبه ی من «جم یارسان» است و قبل از هر چیز برای ما رابطه ی پیرو پادشاهی را (به جای رابطه ی عابد و معبود) قرارداد.
و چه زیبا «شمس تبریزی» نیز در این باره می گوید:
 طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
 دلست که معنی تو گل چه پنداری
ای قوم به حج رفته، کجایید؟کجایید؟
 معشوق همین جاست، بیایید! بیایید
معشوق تو همسایه ی دیوار به دیوار
 در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورتِ بی صورت معشوق ببینید
 هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید

سعدی نیز چنین می گوید:
 طواف خانه ی دل کن که کعبه از سنگ است
 که آن بنای نبی واین بنای خداست





بنابراین با توجه به فاکت هایی که از متون یارسان نقل شد ، کعبه و حج مردم یارسان ،همان گردهمایی و مراسم مذهبی « جم یارسان» است که یاران هر هفته به صورت دایره ای در جمخانه و« جم » دور هم می نشینند و نذر و نیاز خود را همراه با نوای دلنشین تنبور و سروده ها و کلام های مذهبی به جا می آورند. مراسم « جم» در هر جا و مکانی با حضور یارسانی ها صورت بگیرد آنجا کعبه و قبله ی یاران یارسانی است. به همین دلیل مراسم عید قربان که زیر مجموعه ی مناسک حج و زیارت، خانه ی کعبه در عربستان سعودی است، هیچ پیوند و ربطی به پیروان « دین یاری »یعنی مردم یارسان و کاکه ای یا اهل جق ندارد. زیرا دین یاری ، دین انسان خدایی است، به همین دلیل خدا در دوره های مختلف تاریخی در قالب انسان ظاهر گشته است و نهایتأ در دوره پردیور ، در جامه سلطان سهاک در اورامانات کردستان ظاهر شده و به همراه یارانش دین یاری را ازحالت دوره پنهانی و سِرّ به حالت آشکار و مکتوب در آورند ودر « دفتر پردیوری » به زبان کوردی گورانی یا هورامی نوشتند.
باتوجه به مستندات متون دینی یارسان ،  بطور یقین می توان گفت که عید قربان به ادیان ابراهیمی تعلق دارد، البته در متون یارسان به عنوان یک واقعه تاریخی وبا تعبیرونتیجه ی کاملأ متفاوت از آن یاد می کند. متأسفانه گاهی یادآوری و اشاره به بعضی از حوادث تاریخی و دینی در متون دینی مردم یارسان ، به تایید و یا انجام آن مناسک و مراسم تعبیر و تفسیر می شود، که این اشتباه محض است . مثلأ در دفتر پردیوری از حضرت محمد،حضرت علی ، حضرت موسی  موسی و حضرت  عیسی و سایر انبیا وامامان  یاد می کند و آمدن وطهور  آنان را یک ضرورت تاریخی در پروسه « دونای دون» و آشکار شدن حقیقت دین یاری می داند. اما آیا مفهوم این موضوع به این معنی نیست که ما باید به مسجد، کلیسا یا کنیسه برویم و مراسم دینی آنها را به جا بیاوریم. فلسفه ی دین یاری، انسان خدایی،  کثرت گرایی، تعدد و تکثر افکار و اندیشه و احترام به همه ی اعتقادات دینی و غیر دینی است به همین دلیل در دفتر پردیوری حتی برای بت پرستان ارزش قائل شده و به آنها احترام می گذارد چرا که همه ی اینها را به عنوان یک ضرورت تاریخی و براساس میل و رغبت حضرت حق میداند، 
کلام پردیوری در اینباره چنین می گوید:

اوکلیسایی
 بارگای شاه وستن اوکلیسایی
بت وبتخانه خواجام نیایی
 پوسه مواچان پنش خدایی

معنی : بت وبتخانه نیز با اراده و میل سلطان سهاک بنا شده و نمادی از حق است به همین دلیل به آن خدا می گویند.
به همین دلیل براساس فلسفه ی یارسان حتی در برخورد با بت پرستان ، اعتقاد به شکستن بت ها و نابودی شان نداریم زیرا فرهنگ یارسان فرهنگ حذف ، فرهنگ خون ،شمشیر و جهاد نیست.
در سال های پایانی عمر پدر عزیزم آقای سید ولی حسینی ، سئوالات و      ابها مات بسیاری را درباره موضوعات دینی و تاریخی از ایشان پرسیدم و خوشبختانه جواب بیشتر سئوالات خود را دریافت کردم . از جمله اینکه از ایشان پرسیدم« با اینکه به استناد متون دینی یارسان عید قربان ربطی به یارسان ندارد پس چرا در مناطق یارسان نشین ، عید قربان نذر و قربانی می کنند؟ چرا در این روز معمولأ با استفاده از رسم و سنت به اصطلاح « خوین ریژان » به صورت جمعی همت کنند و نذر وقربانی  به جا می آورند. خوین ریژان به این معنی است که مردم هر محله  با مشارکت جمعی اقدام به خرید یک گوسفند یاگاو می کنند و به رسم و رسوم نذر و نیاز یارسان در « جم » دعا می دهند و «نواله و شوربا» را به صورت مساوی بین خودشان تقسیم می کنند. پدرم جواب سئوال مرا چنین دادند:
« بخش های زیادی از شهرها و روستاهای یارسان نشین در جوار و همسایگی مردم مسلمان بوده و هستند. در روز عید قربان مردم مسلمان گوسفند و گاو قربانی و نذر می کنند و آن را به صورت خام بین همسایگان تقسیم می کنند، از طرفی براساس اعتقادات مردم یارسان، معمولأ گوسفند یا هر حیوانی که اسم « نذر» برآن گذاشته می شود با مراسم خاص ذبح و سپس  پخته و در« جم » دعا داده می شود، لذا از آنجا که یارسانی ها از خوردن گوشت نذری خام اکراه داشته اند، و ازطرف دیگر برای رهایی ازطعنه، کنایه ونگاه های منفی همسایه گان مسلمان، وجلوگیری از کافر نامیده شدن ونیز برای حفظ استقلال و عزت نفس خود و خانواده هایشان و عدم وابستگی  به دیگران ، با همدیگر همکاری و همیاری کرده و اقدام به جمع آوری پول و انجام نذر و نیاز به سبک و روش یارسانی  کرده اند. لذا از دیرباز تا کنون این رسم بدون هیچ پایه و اساس مستند دینی و فقط براساس عرف محلی وفرهنگ حاکم برجامعه،  به صورت یک سنت باقی مانده  است».
اینجانب شخصأ نمود و عینیت سخنان پدرم را در روستای « نیلک» از توابع گهواره گوران تجربه کرده ام، این روستا تقریبأ دارای تقریبأ هفتاد خانوار است که از این تعداد شصت درصد مردم مسلمان و چهل درصد یارسانی هستند . یارسانی ها را در این روستا « گوران» و مسلمانان که  اهل تسنن هستند « جاف » نام دارند. آنها روابط بسیار دوستانه و همکاری خوبی در زندگی روزمره  با همدیگر دارند ،لیکن مردم یارسانی (گوران ) روستای نیلک به طور مستقل و با غرور مراسم عید قربان رابه روش نذر ونیاز یارسانی انجام می دهند و «جاف ها» نیز به سبک و سیاق خودشان. به یاد دارم در حدود پانزده سال پیش وقتی که با پدر همسرم مرحوم آسید حیدر حسینی و پسرانش در باره ی عدم ضرورت انجام نذر و قربانی در روز عید قربان سخن گفتم، آنها بسیار ناراحت شدند و خطاب به من گفتند ؟« آیا انتظار دارید کاری بکنیم که زن و بچه ما ن دراین روز چشم شان به دستان دیگران باشد و گوشت خام نذری بخورند؟»...... به هر حال من درآن زمان به دلائلی سکوت رابه ادامه ی بحث ترجیح دادم .
به غیر از اجرای مراسم عید قربان، در بعضی مناطق ، بدعت های دیگری بعد از انقلاب، در رسم و رسوم یارسان گذاشته شده که شرکت در مراسم ماه محرم (تاسوعا و عاشورا) و یا شرکت جشن های مذهبی همچون عید غدیر خم یا جشن ولادت امامان شیعه از آن جمله اند. متأسفانه بعضی ها معتقدند که نباید در این رابطه زیاد حساسیت نشان داد آنها می گویند: « خب چه اشکالی دارد حالا ما در روز عاشورا، عید قربان یا عید غدیر و....نذر و نیازی بکنیم و یا با درست کردن یک شربت یا شله زرد و یا شرکت در مراسم مذهبی عزاداری ماه محرم  با تنبور نوازی و کلام خوانی ، با همسایگان مسلمانمان همدلی کنیم؟» غافل از آنکه این بدعت های خطرناک، آرام آرام زبان، فرهنگ وآداب و رسوم مردم یارسان را تحت تأثیر قرار خواهد داد و فرهنگ اسلامی جایگزین فرهنگ یارسانی خواهد شد. در جواب توجیحات  این عزیزان باید گفت: اولآ هر چند که مردم یارسان  مردمانی صلح جو ومهربان هستند و بر اساس آموزه های دین یاری  به همه ی ادیان و عقاید احترام می گذارند ، اما مفهوم احترام گذاشتن به دین اسلام ،وهمزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان، مطلقآ به معنای شرکت در مراسم مذهبی آنان نمی باشد. دومآ چرا این احترام فقط یک طرفه و از سمت یارسانی ها باید باشد؟ همانطور که میدانید عید خاونکار  یکی از بزرگ ترین و مهم ترین مناسبت های یارسان است، با وجود چندین میلیون یارسانی در ایران ، آیا تا کنون حتی یک بار نامی از این مراسم باشکوه در صدا و سیما و روز نامه های دولتی برده شده است؟ آیا در مناطقی که یارسان دارای اکثریت جمعیتی هستند  (مانند کرند غرب ،گهواره گوران،سنجابی وقلخانی)، اقدامی ازطرف ادارات دولتی برای تسهیل انجام مراسم خاونکار همچون تعطیلی روز عید خاونکار صورت گرفته است؟ آیا مسئولین دولتی به خود اجازه داده اند که حتی برای یک بار هم که شده، این عید بزرگ را به مردم یارسان تبریک بگویند؟ درماه رمضان ، مردم یارسان سی روز کامل  به احترام مسلمانان در کوچه و خیابان چیزی نمی نوشند و نمی خورند و نهایتأ عید فطر را نیز به آنان تبریک می گویند. اما آیا این احترام متقابل بوده است؟ آیا نادیده گرفتن رسم و رسوم یارسان تلاشی برای حذف هویت واقعی مردم یارسان نیست؟  
بنابراین با توجه به توضیحات فوق الذکر واز طرفی از آنجا که تظاهر و تقیّه (یا دروغ مصلحتی )  در دین یاری منع شده است ، نمی توان به بهانه ی احترام و  همرنگی وهمبستگی با مسلمانان ویا جلوگیری از کافر خوانده شدن ، مراسم عید قربان وسایر مراسم مذهبی اسلامی را به جا آورد.
 البته هستند یارسانی هایی که  به بهانه ی احترام ، اما در واقع در راستای حفظ  اهداف ومنافع مادی خود تمایل به اسلامی شدن فرهنگ یارسانی دارند لذا مردم را تشویق به شرکت در مراسم مذهبی اسلامی، ماه محرم و مراسم عید قربان می کنند وهمواره سعی دارند که یارسان را مسلمان وشاخه ایی از تشیع معرفی بکنند،  در حالیکه به استناد متون دین یاری ، مردم یارسان مسلمان نبوده ونیستند . 

 کلام یاری چنین می گوید:
جه هفتاد ودودین برمان کردن 
سرمان و راه یاری سپردن

معنی کلام : از هفتادو دودین (طی پروسه ی دونای دون)گذر کردیم وبه دین یاری ایمان آوردیم . 
دیارمان دان ، دینمان سندن
دینمان نمه گیم و دینار دوسان
معنی کلام : ما پول ومنافع مادی خویش را به خاطر حفظ دینمان از دست داده ایم و دینمان را به پول پرستان و صاحبان قدرت نمی فروشیم . 

کلام درویش نوروز:
دله وجودن
 دله دور جهان یار ، نه وجودن
هفتاد و دو رمز جای عو عودن
 عوده ی یک منزل گشتش بی سودن
حجره ی دانه و دُرّ   یاگه ی نمودن 
 سرتخت ازل شم بی دودن
رجوع ندارو وهیچ ملتی 
 بی سوره وکتاب بی سیا خطی 

معنی کلام : ای دل ، یار ، را ، خدا را در وجود خودت جستجو کن 
هفتاد ودو دین رامنزل به منزل دنبال یار گشتم ، لیکن همه تلاش بی سود بود ویار را در آنها نیافتم 
عاقبت یار را  همچون گوهری تابناک در حجره « دین یاری » پیدا کردم و  هستی ودنیا ناشی از درخشش چهره ی یار است که (روشنی می بخشد ولی )دود ندارد. 
دین یاری به هیچ ملیت دیگری وابسته نیست ومستقل است و به دور از آیه ، سوره و سیاه خط ( قرآن ) است. 

اول وآخرمان یار . 

با احترام سید فریدون حسینی .(اسلو /  نروژ )





Samstag, 27. August 2016

من یارسانیم، سکوتم حکم زنده ماندنم است نه زنگی راحت

من یارسانیم، سکوتم حکم زنده ماندنم است نه زنگی راحت



من یارسانیم، آوارگی مرا بهتر از هموطنان وهم زبانانم می شناسد. نامی به درازای تاریخ دارم اما خاموش و فراموش شده ام. نه فریادی برایم مانده و نه جایی برای امید، نه در آینده روزنه ی روشنی می بینم و نه در گذشته جایی برای برگشت ، حکایت عجیبی است که دامانم را گرفته ، از آب و خاک خود رانده شده و از اینجا مانده، نه راه پس دارم و نه راه پیش. در سرزمینم تنها جرم من انسان ماندن و دم از انسانیت زدن بود نه مثل دیگران شمشیر به دست اعتقاداتم را بر کسی تحمیل کردم و نه مثل بغال بر منبر رفته و باورهایم را بر کسی عرضه داشتم و بر این باور بودم که انسانیت فراتر از خدا ، دین ، پیشوا و ……می باشد ،آری جرم من و دیگر هم کیشانم این بود ، جرمی که اینجا باور کردنش برایشان غیر ممکن است.





شاید اکنون بر سرم بمب و موشک نریزد و یا اینکه خانه ام زیر زنجیرهای تانک تخریب نشود اما من بمب و موشک بر سرم بارید و دم نزدم ، خانه ام تخریب شد از نو ساختمش ،من بزرگ شده آوارگیم ، فشنگ ، پوکه و توپ آلات اسباب بازیم بود .


 درد ما ، درد جنگ نیست درد مرگ انسانیت است شاید برتنم جای گلوله و ترکش نباشد اما زخمهای عمیقتری از شمشیرهای 1400 سال پیش تا اکنون بر روح و روانم نقش بسته است ، کسانی که دیروز با شمشیر به جانم افتاده بودند امروز با خودکار زخمهای بسا عمیقتر برتنم بر جایی گذاشتند. 







 آری درد من بمباران افکارهای و عقاید اسلامی است که گلویم را فشرده است ، اگر دم بزنم طناب دار گلویم را بیشتر می فشارد و اگر ساکت بشینم بغض گلویم را می فشارد و برای زنده ماندن مهرو  دوستی و برابری داریم می سوزیم و می سازیم . لب هاب بسته ای ما دلیل بر زندگی بی مشکل و پر از امنیت و آسایش نیست ، کاش میفهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست گاهی سکوت یعنی “امــــا” یعنی “اگــــــر” یعنی هزار و یک دلیل که ” دل “میترســــد بلند بگوید دیـــــگر احتیاط لازم نیست .سکوت ما نفهمی طرف مقابل را فریاد می زند فریادی که اشتباهی تعبیر می شود سکوت ما حکم زنده ماندن ماست . اکنون که من اینجایم می توانم فریاد بزنم ” احتیاط لازم نیست” اما یک فریاد و میلیونها سکوت که اشتباه تعبیر شده است کار را صد چندان سخت می کند برای کسی که می خواهد برای آینده من و دیگر هم کیشانم تصمیم بگیرد.


آقا و یا خانومی که قرار است برای من و یا دیگر یارسانیهای رانده شده از وطن خود تصمیم گیری کنید ، من نه مترجم می خواهم و نه تایپست ، نه بازپرس می خواهم و نه وکیل ، که ساعتها مرا در گذشته ام به دنبال دروغی بچرخاند ، من فقط به کسی نیاز دارم که بتواند نگاه پر از درد ، رنج و زجرم را بخواند . من نیامده ام که تنها از خود دفاع کنم ، من مدافع نسل آینده ام هستم که می خواهم انسانیت در آنها زنده بماند ، من نماینده نسل های بعد از خودم هستم.


آقا و یا خانوم محترم تو تنها، برای من تصمیم نمی گیرید بلکه برای نسل آینده ام هم تصمیم گیرنده هستید . اکنون از مترجم نگاهم بخواهید که در اعماق نگاه بخواند که چطور می خواهند به من بقولانند که نجس هستم ، چطور می خواهند به من بقبولانند که کافر هستم ، چطور بقبولانند که از هم نوع و هموطنم در درجه پایین تری قرار دارم ، چطور به دیگران بقبولانند که هر جا پا می گزارم تا هفت متر زیر پایم نجس است ، چطور می خواهندبه دیگران بقبولانند که دست دادن با من یارسانی خلاف شرع است وباید طهارت کرد. عمیق تر بنگر به آنچه که بر سر ما آمده است ، بنگر که چگونه در قانونشان ریختن خون من غیر مسلمان حلال است، بنگر به تمامی تعبیض ها ، به تمامی توهین ها ، به تمامی زجرها و فشارها. اکنون عمیق بنگر و بخوان سرگذشت کسانی که لب باز کردند ، آیا تونستید ببینید دلیل سکوت هزاران یارسانی ، بریدن زبان های بود که کرامت انسانی را فریاد زدند. 


من از سرزمینی آمده ام که دروغ حاکمانش مصلحت نظام است ، دزدی بین حاکمانش به رقابت تبدیل شده است و گرفتن جان غیر مسلمان و هر آنکس که رفتار و گفتارش به اسلام ضرر برساند ، افتخار است.


آقا و یا خانومی که رو به روی من نشسته اید با هر پلک زدن چشمان من برگ تلخ دیگری از زندگی پر از فشار و زجر ورق می خورد . اگر جان خیلی از یارسانی های که به شما پناه آورده است به دید شما در خطر نبوده است اما مطمئن باشید جان انسانیت نسلی در خطر است. مرگ یک رویداد طبیعی است امروز و یا فردا ، اینجا و یا هر جای دیگر ممکن است رخ دهد اما مرگ انسانیت می تواند تا ابدیت منجر به مرگ بشریت شود. اکنون عاجزانه از شما تقاضا دارم که بنگرید و قضاوت کنید ، نه برای من و نه برای نسل آینده ای من، بلکه برای زنده ماندن انسانیت و کرامت انسانی 


تصمیم بگیرید.






سیروس سنجابی

Freitag, 17. Juni 2016

یاد و خاطره‌ی زنده‌یاد خاڵو عزیزمراد مهرابی را گرامی بداریم


یاد و خاطره‌ی زنده‌یاد خاڵو عزیزمراد مهرابی را گرامی بداریم


تاریخ یارسان مملو از اسم و رسم انسانهای بزرگی است، که‌ بدلیل عدم وجود فرهنگ نوشتاری تاثیرات و مبارزات آنها برای نسلهای بعدی اگر ناشناخته‌ نمانده‌ باشند، حتما زوایای زیادی از زندگی این راد مردان تاریخ ما با انقراض نسلی در هاله‌ای از ابهام باقی پیچیده‌ میشود. اما تاریخ و موقعیت فعلی بما حکم میکند که‌ در گردآوری، خاطرات زندگینامه‌ و مبارزات انسانهای بزرگ این جامعه‌ تلاش کنیم، و زحماتی که‌ متحمل شده‌اند راارج نهاده‌ و پاس بداریم. یکی از آن مردان بزرگ تاریخ چند دهه‌ی اخیر یارسان خالو عزیزمراد مهرابی از عشیره‌ی بزرگ بازگیر هستند، که‌ چند سال پیش بدرود حیات گفتند.

27 سال پیش، وقتی آوارگان مقاومت یارسانی مجبور به‌ زندگی در اردوگاههای پناهندگی در عراق شدند، شادروان خاڵو عزیزمراد را میان سران عشایر دیدم، که‌ در تلاش بودند تا مسیر زندگی آوارگان را بشیوه‌ای تغییر دهند. اما تلاش ریشسفیدان، و رهبران عشایر یارسانی بثمر ننشست و آنها نتوانستند مسیر تاریخ و سرنوشت تلخی را که‌ در انتظار ما بود تغییر دهند. در خلال کوچ اجباری به‌ بیابانهای جنوب عراق، مردم یارسان نیز به‌ جهنم التاش تبعید شدند، و محکوم به‌ تحمل یکی از تلخترین فاجعه‌های انسانی در سده‌ بیستم گردیدند. قبل از کوچ جنب و جوش یارسانیان برای ایجاد جنبش مقاومت در اردوگاههای دوره‌ و ناحیه‌، و بقیه‌ی جاها که‌ مردم هنوز زندگی چادرنشینی و دامداری را رها نکرده‌ بودند، عشیره‌ و اقوام مرحوم خاڵو عزیزمراد نیز جزء این گروه‌ از آوارگان بودند. اما بدنبال همراهی آنها با جنبش یارسانی که‌ علیه‌ سردار جاف شکل گرفته‌ بود، آنها نیز به‌ اردوگاه‌ التاش فرستاده‌ شدند. در اوج سرگردانی و نبودن هیچ امکان زندگی در آن بیابان ریشسفیدان و سران عشایر مدام در تلاش بودند که‌ وضعیت را برای مردم قابل قبولتر سازند. هنوز این تلاشها به‌ انجام نرسیده‌ بودند که‌ مرگ دلخراش مرحوم کریم عباسی، فعال خستگی ناپذیر یارسانی، و از اعضا هیئت مذاکره‌ کننده‌ با حدکا در هورامان، مردم یارسان را در غم و اندوهی بسیار فروبرد. در گرمای طاقت فرسای بیابانهای جنوب عراق، جنازه‌ی شادروان کریم بر دوش مردم یارسان تا گورستانی در امتداد محل اردوگاه‌ حمل گردید، و در میان غم و اندوه‌ بیکران یارسانیان به‌ خاک سپرده‌ شد. من در آن زمان که‌ مرحوم کریم را در جریان شکل دادن به‌ هسته‌های اولیه‌ جنبش مقاومت میشناختم، برای تقدیر از زحمات و فداکاریهای این فرزند شایسته‌ یارسانی متنی تهیه‌ کردم، و بعد از مراسم خاکسپاری بر سر مزار او برای حاضرین قرائت نمودم. بعد از اتمام متن کسی از دست بر شانه‌ام گذاشت، و باصدایی که‌ با گریه‌ و بغض در گلو در هم آمیخته‌ بود، گفت آفرین پسرم و سپس مرا بغل کرد و بوسید. من در میان بازوان بزرگ او سرم را بر سینه‌اش گذاشتم. هیکل بسیار رعنا و تنومند و مردانه‌ این پیرمرد مرا مجذوب خود کرد، بطوریکه‌ هنوز گرمی آن بغل کردن را میتوانم حس بکنم. بوسه‌ای که‌ بر صورتم زد، و سبیلهای سفید و بسیار زیبایش، صدای رسا و دلنوازش مرا در مقابل یک انسان بزرگ در حالت بهت و عدم تکلم نگه‌ داشته‌ بود. این مرد بزرگ کسی بجز خاڵو عزیزمراد که‌ بعدها به‌ بهترین دوست، و مهربانترین پدر برایم تبدیل شد کسی نبود. صدای رسا، و سخنان شیرین او در وصف شخصیت کریم مرا بیشتر مجذوب نمود، چون من کسی در آن سن و سال از مردم خودمان را نمیشناختم که‌ چنان شیوا و با محتوا در چنین مناسبتی صحبت کند. بهرحال دوستی ما از آنروز ببعد شروع شد، و در هر جمعی من از پشتیبانی و همفکری ایشان برخوردار بودم. شرایط بسیار دشوار زندگی در اردوگاه‌ عرصه‌ی زندگی را بر مردم تنگ کرده‌ بود که‌ طرح بازگشت مرحله‌ای به‌ نماینده‌ی جنبش مقاومت در کردستان داده‌ شد، مرحوم خاڵو عزیزمراد با تمام وجود خود تلاش کرد تا توازنی حفظ بوجود بیاید و تمام یارسانیان بشیوه‌ای در این طرح خود را شریک بدانند. اما بدنبال شکست طرح و ادامه‌ی مبارزات یارسانی من مجبور به‌ انتخاب زندگی پێشمرگایه‌تی شدم، و گاه‌ بیگاه‌ به‌ خاڵو عزیزمراد نامه‌ مینوشتم، و از تغییر و تحولات پیش آمده‌ او را با اطلاع مینمودم، و ایشان نیز مرا در جریان بحثها و روشنگریهایی میگذاشت که‌ در اردوگاه‌ در دفاع از جنبش و مبارزات پیشمه‌رگانه‌ در کردستان انجام میداد. بعد از انحلال جنبش مقاومت من به‌ تشکیلات کومله‌ پیوستم و در آموزشگاه‌ مرکزی در حال فراگیری آموزشهای سیاس و نظامی بودم، که‌ شهید صحبت الله‌ فرزند خاڵو عزیزمراد را که‌ در آموزشگاه‌ حزب دمکرات که‌ دوره‌ کادر درمانی را میگذراند ملاقات کردم، با توجه‌ رابطه‌ی نزدیک که‌ با خانواده‌ی ایشان داشتم، احساس آرامش عجیبی به‌ هردوی ما دست داد، خلاصه‌ او را برای نهار به‌ مقر آموزشگاه‌ دعوت کردم، و بدون توجه‌ بدیگر رفقا، با هم سرگرم صحبت کردن از مراحل آموزشی و تجاربمان بودیم و بدینصورت روابط ما شکل منظمتری بخود گرفت و تا پایان دوره‌ی آموزشی شهید صحبت تقریبا هر هفته‌ همدیگر را ملاقات میکردیم. او پس از پایان دوره‌ به‌ نیروی دالهو حدکا منتقل شد، و من نیز بعد از مدتی به‌ منطقه‌ بازگشتم. در منطقه‌ نیز شهید بهمن پسر خواهر خاڵو عزیزمراد را نیز ملاقات کردم که‌ از مدتها پیش همدیگر را میشناختیم و رابطه‌ای بسیار صمیمی با هم داشتیم. بهرحال رابطه‌ی بسیار گرم و صمیمانه‌ بود، بطوریکه‌ علیرغم اختلافات حدکا و کومله‌ در آنزمان ما هیچ گاه‌ رابطه‌مان را قطع نکردیم، و حتی بعضی اوقات سهم غذا را میگرفتیم و در کنار چشمه‌ی با هم میخوردیم. بعد از مدتی من بدلیل مشکلات شخصی و خانواده‌گی مجبور به‌ زندگی اردوگانشینی شدم. در این مدت دچار نوعی از احساس تنهایی فکری شدید شده‌ بودم، چون کمتر کسی از دوستانم در اردوگاه‌ محل زندگی من وجود داشتند در این گیرودار، بازهم خاڵو عزیزمراد بدادم رسید و با نامه‌نگاری همصحبتی قابل اعتماد را یافتم.

خاڵو عزیزمراد با آنکه‌ سن و سالی از او گذشته‌ بود، اما مثل یک نوجوان در خواندن و نوشتن پر انرژی بود، با تما وجود در پی یادگیری در رابطه‌ با مسائل گوناگون و ایدئولوژیهای سیاسی گام بر میداشت، من از بحث و تبادل نظر با او احساس غرور و آرامش میکردم، هر مسافری که‌ از رمادی برمیگشت، نامه‌ای پیچیده‌ در نوار چسب از خالو عزیزمران برایم میاورد، گویی گرانبهاترین هدیه‌ را برایم فرستاده‌ بود، با عجله‌ با هر وسیله‌ای چسب نامه‌ را پاره‌ میکردم و سپس مشغول خواندن میشدم. نامه‌ها با محتوا و با خطی زیبا و شکسته‌ بسبک قدیم نوشته‌ شده‌ بودند، از هردری سخنی داشت. استدلالها با اشعار شعرای کرد و فارس همراه‌ بودند، و خواندن هر نامه‌ای برایم چنان دلپذیر بود که‌ گاها چند روز بعد هم دوباره‌آن را مطالعه‌ میکردم. این نامه‌ نگاری نوعی همفکری و اشتراکات فکری در ما ایجاد کرده‌ بود، بطوریکه‌ در اغلب مواقع با بدون صحبت قبلی هم همنظر میبودیم. افکار انسانی و آزادیخواهانه‌ی پدر سبب شده‌ بود که‌ نه‌ تنها پسر بلکه‌ بسیاری از افراد و اقوام خود خاڵو عزیزمراد به‌ کار پیشمه‌رگایه‌تی روی بیاورند. در آنسالها فشار نظامی رژیم بر نیروی پیشمرگه‌ بسیار سنگین بود، در همه‌ جا تلفات و کشتار پیشمرگه‌ چه‌ در حین عملیات و چه‌ در هنگام عبور از میادین مین افزایش یافته‌ بود.

در چنین گیروداری بود، که‌ خبر شهادت شهید صحبت الله‌ مهرابی فرزند خاڵو عزیزمراد در همه‌ جا پیچید، و خانواده‌ی اقوام و آشنایان در سوگ و عزا فرو رفتند. بعد از چند روز شیوه‌ن و سوگواری بلاخره‌ جامه‌ی خونین و گلوله‌ خورده‌ صحبت الله‌ همراه‌ با لوازم شخصی اش که‌ تنها یک رادیو با امواج کوتاه‌ و یک جامانه‌ بود بدست ما در اردوگاه‌ ده‌وره‌ رسید. چند از تن سران اردوگاه‌، و افراد با نفوذ یارسانی به‌ احترام خانواده‌ و رسم و رسوم یارسانی که‌ من نیز همراه‌ آنها بودم جامه‌ی آغشته‌ بخون صحبت الله‌ را بطرف اردوگاه‌ رمادی حمل کردیم. روزی بسیار ناگوار، پر از درد و حسرت، بسیار جانکاه‌ بود. چون هرگاه‌ خالو عزیزمراد را ملاقات میکردم، لبخندهای پدرانه‌ی او مرا قوت قلب بیشتری میداد، میهمانوازی و بحثهای بسیار زیبایش، که‌ گاها با شعری یا سرگذشتی همراه‌ بود چنان راحتی را بمن میداد که‌ طبیعت خجولم از یادم میرفت، اما اینبار دیگر از آنگونه‌ استقبالهای پر از شادی انتظاری نمیرفت. بعد از رسیدن به‌ اردوگاه‌ و عبور از در ورودی اردوگاه‌ بطرف خانه‌ح شهید براه‌ افتادیم. مردم زیادی در اطراف خانه‌ی ایشان گروه‌ گروه‌ ایستاده‌ بودند، و انتظار ورود ما را میکشیدند. افراد مسن تر جلو افتادند، و با استقبال باوکه‌ڕو، براڕو خانواده‌ و خویشاوندان شهید صحبت سکوت شکست شد. با ورود با حیاط هیکل درشت و تنومند خاڵو عه‌زیزمراد در میان مردم براحتی قابل رۆیت بود. سبیلهای سفید، صورت فراخ و چشـمهای بسیار زیبایش در اشک دور میزدند، اما صدای او هنوز مردانه‌ و عادی بنظر میرسید، که‌ از مردم میخواست آرام باشند، گریه‌ نکنند، خواهش میکرد، و دست مردم را میگرفت که‌ بر سر و صورت خود میزدند. در این لحظه‌ی بسیار سخت او همچنان با استقامت و با اراده‌ای تحسین انگیز ایستاده‌ بود. تا اینکه‌ بسته‌ی لباسهای آغشته‌ به‌ خون را به‌ او تحویل دادند. لحظه‌ای به‌ آن نگریست، سپس بسته‌ را بقصد بوسیدن بصورت چسباند، بدون صدا گریست، اما گویی نیرویی عظیمتر از غم و اندوه‌ به‌ او چیره‌ شد، در حالیکه‌ درد جانکاه‌ از دست دادن صحبت الله‌ او را تا مغز استخوان سوزانده‌ بود، دانه‌های اشک همچون قطرات بارانی سیل آسا از گونه‌هایش فرو میریخت، اما از درد و افتخار، افتخار پدر یک شهید کردستانی بودن را برگزید، با آنکه‌ اشکها سیلاب وار فرود میامدند، نعره‌ زد عزیزان مگر نمیدانید صحبت مرگ در دامن سرزمین مادرش کردستان را بر زندگی در این بیابان ترجیح داد؟ مگر نمیدانید او راهش را خودش داوطلبانه‌ انتخاب کرد؟ آیا این افتخار گریه‌ دارد؟ سپس دوباره‌ لباسهای خونین را بوسید و گفت به‌ مادر صحبت بدهید تا سجده‌ کند. با این همه‌ سال هنوز صدای رسا و پیروزمند او در گوشها طنین افکن است. با سربلندی مرگ فرزندی دلبند را پذیرفت، و سربلند مجمواعه‌ای جوان را که‌ در کنار او ایستاده‌ بودند، و همه‌ از رفقا و هم سن و سالان صحبت الله‌ بودند در بغل گرفت و گفت هرکدام شما صحبت هستید عزیزان صحبت نمیمیرد چون کردستان مردنی نیست. این صحنه‌ی دلخراش همچون صحنه‌ای از یک فیلم غم انگیز با شیوه‌ن و زاری زنانی که‌ مادر صحبت الله‌ را در سوگش همراهی میکردند، تکمیلتر میشد، صدای شیوا و رسای زنانی که‌ با سرودن اشعار حماسی زخم از دست داد صحبت الله‌ چندین باره‌ دردناکتر میکردند، وکمتر کسی بود که‌ بتواند جلو فروغلتیدن اشکی بر گونه‌های خویش بشود.

بهر حال به‌ اصرار خاڵو عزیزمراد و دیگر بازماندگان مردم سوگوار به‌ اطاق پذیرایی رهنمون شدند، و در آنجا از زحمات و همدردیشان با کلمات شیوا و حماسی توسط خاڵو عزیزمراد و دیگر وابستگان قدردانی شد، و بحثهای سیاسی و حماسی برای آسانتر کردن درد از دست رفتن صحبت الله‌ شروع شد. بعد از اینواقع خاڵو عزیزمراد به‌ یک اسطوره‌ برای همه‌ی جوانان و روشنفکران یارسانی و غیر یارسانی تبدیل شد. و نفوذ شگفت انگیزی در میان جوانان داشت. با آنکه‌ به‌ نسلی دیگر تعلق داشت اما مورد اعتماد جوانان بود، با سلطنت طلبان خودی، و ملاهای مغز شسته‌ی اردوگاه‌ نیز دائما در جدال بود، تا به‌ آنها ثابت کند، که‌ راه‌ آزادمنشی در گرو اندیشه‌ت نو است. در این میان نقش بسیار مثبتی در ایجاد پیوندهای دوستی میان مردم و جوانان اهل سنت با مردم یارسانی ایفا نمود. با نفوذی که‌ در بین هواداران حدکا در اردوگاه‌ داشت توانست دهها حادثه‌ی خونین را که‌ با‌ تحریک ملایان بر علیه‌ مردم یارسان تدارک دیده‌ شده‌ بود نقش بر آب کند. این شخصیت بزرگ و انسانی که‌ جامعه‌ی یارسان در دامن خود پرورده‌ بود، تمام زندگیش را وقف یادگیری، مطالعه‌ و روشنگری و دفاع از حق نموده‌ بود. در هر مجلسی نیز که‌ حضور میافت، سخنش از حق و دررابطه‌ با واقعیاتی بود که‌ دیگران از درک آن عاجز بودند.

بدنبال حمله‌ی صدام به‌ کویت، و وخیمتر شدن اوضاع، شرایط زندگی مردم یارسان نیز دستخوش تغییراتی گردید،‌ فشارهای جانبی ملایان بیشتر شده‌ بود، و از طرفی نیز تلاش برای خروج از عراق به‌ یک خواست عمومی تبدیل شده‌ بود. من که‌ در اردوگاه‌ حله‌ بودم همراه‌ خانواده‌ پس از دست دادن تمام وسائل و مدارکمان در جریان حمله‌ مشترک سپاه‌ پاسداران جهموری اسلامی و شیعیان عراقی به‌ کمپ ما ناچارا به‌ رمادی بازگشتیم. در خانه‌ی یکی از اقوام مستقر شدیم، خاڵو عزیزمراد باز ما را تنها نگذاشت، و با حضور در کنار ما سبب دلگرمی ما گردید. در این گیرودار بود، که‌ در جریان بحثها توافق کردیم بر روی پروژه‌ی مشترک در رابطه‌ با شرایط مردم یارسان در اردوگای کاری انجام بدهیم. پس از بحث و بررسی یک طرح تهیه‌ نمودیم که‌ بر طبق آن سازمانهای سیاسی کردی مردم یارسان را به‌عنوان یک اقلیت دینی میبایستی تائید کنند، تا مردم بتوانند بر این مبنا از طریق یوان و صلیب تقاضای پناهندگی بکنند. بعد از نوشتن و اتمام طرح قرار شد، خاڵو عزیزمراد اول با توجه‌ به‌ رابطه‌اش با دفتر سیاسی حزب دمکرات، آن طرح به‌ امضاء دفترسیاسی حدکا برساند، و سپس من همان طرح را برای امضاء و تایید نزد کومه‌له‌ ببرم. با آنکه‌ از نظر مالی همه‌ در تنگنا بودیم، اما خاڵو عزیزمراد با ریش سفید و حتی تنگدستی راه‌ دفتر سیاسی حدکا را در پیش گرفت، و بعد از 2 هفته‌ طرح بدون امضا را با ناامیدی بازگرداند. حدکا از امضاء طرح سرباز زده‌ بود، اما وعده‌ داده‌ بودند خود مسئله‌ی مردم یارسان را پیگیری کنند. وقتی طرح با وساطت فردی شایسته‌ و با نفوذ چون خالو عزیزمراد بدون امضاء مانده‌ بود، من دیگر اقدام به‌ تحویل آن به‌ کومه‌له‌ نکردم. از آن لحظه‌ برای ما ثابت شد، که‌ هیچ کس بفکر ما نیست اگر خود اینکار را انجام ندهیم. با وخیمتر شدن اوضاع من مجبور شدم به‌ ترکیه‌ فرار کنم، و خالو عزیزمراد را تا چند سال بعد نبینم، اما در هر فرصتی با هم نامه‌نگاریهایمان را ادامه‌ میدادیم. مدتی پس از رسید به‌ نروژ نگذشته‌ بود، که‌ خبر اعدام شهید بهمن را شنیدم. که‌ بسیار مرا اندوهگین نمود، چون او را همچون یک برادر دوست داشتم، و او از اولین دوستان دوره‌ نوجوانی در آوارگی بود، و همچنین کسی بود، که‌ مرا با عشیره‌ی بازگیر آشنا کرد. عشیره‌ی بازگیر مردمی خونگرم، با ادب و دوست داشتنی هستند، که‌ متاسفانه‌ در جریان مبارزات ملی فرزندان بسیاری را از دست دادند، و متحمل شرایط بسیار سختی گردیدند. بهرحال درد از دست دادن جوانان دیگر بازگیر حتما بر درد و سوگ خاڵو عزیزمراد افزوده‌ است،‌ در نامه‌ای که‌ در جواب تسلیت در رابطه‌ با مرگ شهید بهمن برایش نوشته‌ بودم، میتوانستم دریابم که‌ چگونه‌ زیر بار از دست دادن این همه‌ جوان روح آزاده‌اش آزار دیده‌ است. اما علیرغم همه‌ی این دردهای جانکاه‌ همچنان لبخند بر لب داشت، و سخنان شیرین او در هر مجلسی بحثها را پر محتواتر مینمود. آخرین باریکه‌ بعد از سالها موفق بدیدار او شدم در جریان کنگره‌ی موسس، فدراسیون انجمنهای فرهنگی یارسان در شهر اسکلیستونا سوئد بود. در جریان بحثها سخنرانی کوتاهی داشت، که‌ در آن ضمن به‌ شکست طرح ما برای دفاع از مردم یارسان در اردوگاه‌ اشاره‌ نمود. در جواب درخواست، مردم برای پذیرفتن یک پست رهبری کننده‌ی فدراسیون با بزرگواری گفت، دیگر پیر شده‌، و حالا نوبه‌ی جوانان است، که‌ آستین بالا بزنند. بعد از تشکیل فدراسیون با هم وداع کردیم، و قرار شد باهم دوباه‌ تماسهایمان را ادامه‌ بدهیم، اما متاسفانه‌ مشکلات زندگی اجازه‌ی اینکار را نداد، و خالو عزیزمراد مهرابی در اوج ناباوری ما را برای همیشه‌ تنها گذاشت. با مرگ او جامعه‌ی یارسان انسانی صلح دوست، روشنفکر و دوست داشتنی را از دست داد. شاید با وجود او ما شاهد این کشمکشها نبودیم. واقعیت این است، که‌ من هنوز نتوانسته‌ام مرگ او را باور کنم، چون فرهنگی که‌ ما به‌ آن اعتقاد داشته‌ باشیم یا نه‌ بما آموخته‌ است تا انسان در تمام مراحل یک سوگواری از کشتن شام تا خاکسپاری شرکت نکند، هفته‌ و چله‌ و نان سال داده‌ نشود، هنوز مرگ کسی برایش قابل هضم نیست، آن هم کسی به‌ بزرگواری و انسانیت شخصیتی همچون شادروان خالو عزیزمراد گرامی.

ای کاش میتوانستم نامه‌های او را حفظ کنم، تا امروز بیاد و تقدیر از زحمات و دوستی با او منتشر کنم. متاسفانه‌ بخش زیادی در جریان فرار و آوارگی همراه‌ تمامی کتاب ونوشته‌هایم از دست رفتند. اما یاد و خاطره‌ی این راد مرد بزرگ تاریخ یارسان هیچگاه‌ از یاد و خاطره‌ام نخواهد رفت. در روزهای بحرانی واقعا جا و مکانش خالی است، و صلح و آرامش یارسانیان مدیون او و انسانها همفکر او هستند.

یاد و خاطره‌اش گرامی باد.


با تشکر  از  جناب نوید استرالی